نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 89
و أجهد في نفسك عند ما ترى الصورة في المرآة أن ترى جرم المرآة لا تراه أبدا البتة حتّى أنّ بعض من أدرك مثل هذا في صور المرايا ذهب الى أن الصورة المرئية بين بصر الرائي و بين المرآة و هذا أعظم ما قدر عليه من العلم ، و الأمر كما قلناه و ذهبنا إليه . چون دانستيم كه تجلى ذاتى نيست مگر به صورت استعداد متجلى له و متجلى له نديده است مگر صورتش را در مرآت حق پس بدان كه چون عبد متجلى له مقيد است و حق مطلق است و بزرگتر از آن كه به صورت معينى محدود شود ، تعالى الله عن ذلك ، عبد حق را به طور اطلاق نديده و نمىتواند ببيند ، با اينكه مىداند كه صورت خود را نديده مگر در حق . چون آيينه نسبت به كسى كه صورتش را در او مىبيند كه وقتى صورت را در آيينه ديدى آيينه را نمىبينى با اينكه مىدانى صورتها يا صورتت را نديده اى مگر در آن و خداى تعالى مرآت را مثال تجلى ذاتى خويش قرار داد تا متجلى له بداند كه او را نديده است و مثالى اقرب و اشبه به ديدن و تجلى حق از ديدن در مرآت نيست . تو خود تلاش كن تا آن گاه كه صورت را در آينه مىبينى جرم آينه را هم ببينى و البته هرگز نخواهى ديد ، حتى بعضى گفتند : صورت مرئى ، بين رائى و مرآت است يعنى مرآت اصلا مرئى و ملحوظ نيست . و دانستن اين معنا كه گفته شد بزرگتر از آن است كه به علم بحثى درآيد و حق در مسأله همان است كه ما گفتيم و اختيار كرديم . و قد بيّنا هذا في الفتوحات المكيّة در فتوحات گويد : چون انسان صورتش را در مرآت ديد به طور قطع مىداند كه صورت خودش را ادراك كرده است ولى به وجهى ، و مىداند كه صورتش را ادراك نكرده است ولى به وجهى ، چون صورت به صغر و كبر مرآت مختلف مىشود و نمىتواند انكار كند كه صورتش را ديد و مىداند كه در مرآت صورتى نيست و آن صورت بين او و بين مرآت نيست و در گفتارش كه صورتش را ديد و نديد ، نه صادق است و نه كاذب . اين صورت چيست و جاى آن كجاست ؟ منفى است و ثابت ، موجود است و معدوم ، معلوم است و مجهول . حق تعالى اين مثال را براى عبد اظهار داشت تا بداند كه چون در درك اين حقيقت با اينكه از عالم است عاجز و متحير است و براى او علم بتحقيق آن
89
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 89