نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 610
( انعام : 57 ) و در جاى ديگر از إبراهيم پيغمبر حكايت مىفرمايد كه گفت : * ( رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ ) * . ( إبراهيم : 41 ) . خلاصه اينكه هر اب والد نيست و منافات ندارد كه والدى اب باشد . بايستى در آيات قرآن راجع به والده كه حضرت عيسى دربارهء مادر خود تعبير دارد و والدين كه در آيات بسيار آمده است و همچنين اولاد دقت بسزا بشود . و لهذا وصفه بالتّدبير لهذا الهيكل الإنسانى ، فإنّه تعالى * ( يُدَبِّرُ الأَمْرَ من السَّماءِ ) * « و هو العلوّ إلى الأرض » ، و هو أسفل سافلين ، لأنّها أسفل الأركان كلَّها . از اين جهت حق سبحانه رجل را به تدبير براى هيكل جسمانى انسانى وصف فرموده است . خداوند فرمود : * ( إِنِّي جاعِلٌ في الأَرْضِ خَلِيفَةً ) * و خليفه بالضرورة مدبّر است و باطن انسان كه روح است حق تعالى است . پس حق است كه مدبّر هيكل انسانى است . از اين جهت كه گفته آمد انسان را به تدبير وصف فرمود يعنى رجل را . حق تعالى ، به او تدبير مىكند ( امر وجود را در صور مظاهر وجوديه ) از آسمان كه مراد مطلق علو است به زمين كه اسفل سافلين است از آن جهت كه اسفل همهء اركان است ( و در عالم انسانى نسبت مرأه به رجل نسبت زمين به آسمان است ) . < شعر > آسمان مرد و زمين زن در خرد هر چه آن انداخت اين مىپرورد پس زمين و چرخ را دان هوشمند چون كه كار هوشمندان مىكنند < / شعر > و روحى كه مدبّر صورت رجل و مرأه است مدبّر زمين و آسمان است . و سمّاهنّ بالنساء و هو جمع لا واحد له من لفظه ، و لذلك قال عليه السلام حببّ إليّ من دنياكم ثلاث : النساء و لم يقل المرأة ، فراعى تأخرهنّ في الوجود عنه ، فإنّ النّسأة ) * هي التأخير قال تعالى * ( إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ في الْكُفْرِ ) * و البيع بنسيئة يقول بتأخير ، فلذلك ذكر النساء . و خداوند زنان را نساء ناميده است . كلمهء نساء جمعى است كه از لفظ خودش واحد ندارد . [1] لذا رسول الله ( ص ) فرمود : « حبّب إلىّ من دنياكم ثلاث : النساء » . و نفرمود « المرأة » پس تأخر زن را در وجود از مرد ، در اين تعبير لحاظ فرمود : ( زن در وجود
[1] يعنى اسم جمع است مثل قوم و رهط كه لفظ مفرد ندارند بر خلاف رجال كه لفظ مفرد دارد كه رجل باشد .
610
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 610