نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 605
لكان روحه نورا . و چون روح در بدن به صورت نار ظاهر شده است حق تعالى در صورت نار براى موسى ( ع ) تجلى كرد و با او در صورت نار تكلم نمود و حاجت او را در نار نهاد . پس اگر نشئهء انسان طبيعيه بود ( طبيعيه به اصطلاح عارف يعنى اگر نشئه او غير عنصرى بود چنانكه در فص عيسوى بتفصيل بحث آن گذشت كه گفت « فالعناصر صورة من صور الطبيعة . . . » روح او نورى بود . ( چنانكه ملائكه اى كه فوق سماوات هستند نشئه آنها نشئه طبيعيهء نوريه است و روح آن نشئه صورت نوريه است ) . و كنّى عنه بالنفخ يشير إلى أنّه من نفس الرحمن ، فإنّه بهذا النّفس الذي هو النفخ ظهر عينه و باستعداد المنفوخ فيه كان الاشتعال نارا لا نورا . فبطن نفس الحق فيما كان به الإنسان إنسانا . و حق سبحانه از اين ظهور و حدوث به نفخ تكنيه فرمود كه اشاره كند كه آن نفخ از نفس رحمن است . چه اينكه به اين نفسى كه نفخ است عين روح كه عين انسان است در خارج ظاهر شد و به استعداد منفوخ فيه ( يعنى بدن ) اشتعال نار شد نه نور . پس نفس حق ( كه آن جوهر نورى است يعنى آن روح حاصل از نفس رحمانى ) در آن جوهرى كه انسان بدان انسان است باطن شده است ( يعنى مستتر و پوشيده گرديد ) . مراد از آن جوهر روح حيوانى است كه بدان اين صورت انسانيه ظاهر مىگردد و تو را رسد كه مراد از آن جوهر را صورت بدنيهء انسانيه بگيرى در هر دو صورت نفس حق يعنى نفس رحمانى در اين جوهر مستتر است . ثم اشتق له شخصا على صورته سمّاه امرأة ، فظهرت بصورته فحنّ إليها حنين الشيء إلى نفسه ، و حنّت إليه حنين الشيء إليه وطنه . سپس براى انسان شخصى را به صورت او مشتق نموده آن را امرأه ناميد . پس امرأه به صورت مرء ظاهر شد . پس مرء كه همان مرد است به مرأه ميل نمود مثل ميل و قصد نمودن شيء به وطن و اصل خود . فحببت إليه النساء ، فإنّ الله أحبّ من خلقه على صورته و أسجد له ملائكته النوريين على عظم قدرهم و منزلتهم و علوّ نشأتهم الطبيعية ، فمن هناك وقعت المناسبة . پس نساء محبوب مرد قرار داده شد چه خداوند دوست دارد كسى را كه بر صورت خود آفريد و ملائكهء نورى را با بزرگى قدر و منزلتشان و علو نشئهء طبيعيهء آنان مأمور
605
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 605