نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 504
إسم الكتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 689)
غيب ذاتند و وجود خارجى نيافتهاند . [1] لأن المعلوم أعم من الشيء فهو انكر النّكرات معلوم كه حق سبحانه مىباشد عين كل معلوم است . خواه معلوم موجود در عين باشد خواه نباشد پس انكر نكرات است . يعنى هيچ مفهومى اعم از او نيست . زيرا شامل جميع موجودات علميه است . اعم از ممكنات و ممتنعات به اصطلاح اهل عرفان ، زيرا كه معلوم اعم از شيء است چه اينكه شيء مختص به موجود است و معلوم اعم است از موجود و معدوم . [2] ثم تمم الحكمة و استوفاها لتكون النشأة كاملة فيها فقال : * ( إِنَّ الله لَطِيفٌ ) * فمن لطافته و لطفه أنّه في الشيء المسمّى كذا المحدود بكذا عين ذلك الشيء . سپس لقمان ، حكمت را تتميم نمود و استيفا كرد تا نشئهء لقمانيه در حكمت و معرفت باللَّه ، كامل باشد . پس گفت : * ( إِنَّ الله لَطِيفٌ ) * از لطافت و لطف حق اينكه خداوند در شيء مسماى به كذا ( به دريا ، به صحرا ) و محدود به كذا عين آن شيء است . يعنى خداوند از جهت لطف و لطافتش عين أشياء متباينه كه مسمّى به اسماى مختلفه و محدود به حدود خاصهاند مىباشد . [3] در آن اسمى كه محدود به حدى است هر چند حق سبحانه چون صمد حق است محدود به حد كل محدود است و لكن چنان آن شيء مسمّا به اسم معينى شهرت يافته است و اسماء به محدودها اختصاص يافته است . حتّى لا يقال فيه إلَّا ما يدلّ عليه اسمه بالتواطؤ و الاصطلاح . فيقال هذا سماء و ارض و صخرة و شجر و حيوان و ملك و رزق و طعام و العين واحدة من كلّ شيء و فيه . حتى به طور تواطؤ يعنى توافق و اصطلاح ، شيء اطلاق نمىشود مگر بر آن معناى معين . كه گفته مىشود اين آسمان است ، اين زمين است ، اين صخره است ، اين شجره است ، اين حيوان است ، اين ملك است ، اين رزق است و طعام است و حال اينكه ، عين واحد است ( هر چند أشياء مسمّى به اسماء مختلفند ) .
[1] شرح فصوص قيصرى ، ص 431 ، ستون دوم . [2] حق تعالى از هر بىقيدى بىقيدتر است كه حدود و تعينات براى او نيست . به ممتنعات كه معلوم نزد حق هستند و وجود خارجى ندارند معدوم گفته مىشود . [3] شرح فصوص قيصرى ، ص 432 .
504
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 504