نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 502
دهند خير كثير دادهاند « ( بقره : 269 ) پس لقمان به نص قرآن به شهادت خداوند بر آن ، صاحب خير كثير است . گاهى حكمت به لفظ در مىآيد مثل احكام شرعيه و گاهى مسكوت مىماند ( به لفظ آورده نمىشود ) چون اسرار الهيه كه از غير اهلش مستور است . آن حكمتى كه منطوق است و به لفظ مىآيد مثل قول لقمان به پسرش : * ( يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ من خَرْدَلٍ فَتَكُنْ في صَخْرَةٍ أَوْ في السَّماواتِ أَوْ في الأَرْضِ يَأْتِ بِهَا الله ) * ( لقمان : 16 ) اين حكمت منطوق است كه لقمان خدا را آتى حبه قرار داده است و خداوند هم آن را تقرير كرده و رد ننموده است . مرحوم رضى كه از مفاخر اماميه است در شرح شافيه در تعديهء فعل لازم نكته اى شريف افاده فرموده است كه اگر تعديه به باب افعال است ، مثل « زيد اذهب عمروا » معنايش اين است كه زيد خودش با عمرو نيست و عمرو را فرستاد و روانه كرد اما در تعديهء با باء مثل « ذهب زيد بعمرو » معناى آن اين است كه زيد با عمرو است و عمرو را برد . چنانكه در فارسى فرق است بين اين دو تعبير : او را روانه كرد ، كه خودش با او نيست و او را برد ، كه خودش هم با اوست . پس از اين مقدمه گوييم : در آيهء كريمه فعل يأتى با باء تعديه شده است و معنى آن اين است كه خداوند آن حبه را مىآورد . پس آتى يعنى آورندهء حبه خداست ، و اين سريان وحدت حقهء حقيقيه وجود است كه از آن تعبير به وحدت وجود و نيز تعبير به صمد و صمد حق مىشود در تمام ذرات كائنات كه در همه جا آتى خداست و هكذا در ديگر اسماء و صفات الهيه در مقام توحيد ذات و صفات و افعال . اين معناى شريف اگر ناتمام بود ، خداوند قول لقمان را به عنوان گفتار شخصى كه حكمت يعنى خير كثير به او داده شده و به عنوان مثال و نمونه اى از حكمت منطوق او نقل نمىفرمود . و أما الحكمة المسكوت عنها و قد علمت بقرينة الحال ، فكونه سكت عن المؤتى إليه بتلك الحبّة ، فما ذكره ، و لا ما قال لابنه يأت بها الله إليك و لا إلى غيرك . فأرسل الآيتان عامّا و جعل المؤتى به في السماوات إن كان أو في الأرض تنبيها لينظر الناظر في قوله * ( وَهُوَ الله في السَّماواتِ وَفي الأَرْضِ ) * . اما حكمتى كه از آن سكوت شده است و به قرينهء حال دانسته شد اين است كه
502
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 502