نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 497
عوالم همه در طول همند و انسان در سير علمىاش در هر مرتبهء از وجود قرار گرفت ، از آن مرتبه مىتواند هم به مقامات عاليهء آن آگاهى يابد - كه هر دانى راسم و حاكى مراتب عاليه خود است كه « و ان من شيء الا عندنا خزائنه » - و هم به منازل ما دون آن اطلاع مىيابد كه هر عالى كمالات وجودى طولى ما دون خود را دارد مع الإضافة و در خارج هيچ عوق و منعى براى تحصيل اين دو نحوه علم و مشاهده مقامات عاليه و منازل دانيه نيست ، مگر خود انسان كه در حجاب جهل قرار گيرد و گر نه صورتى در زير دارد آن چه در بالاستى . « وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ » ( واقعه : 62 ) فإن كوشف على أن الطبيعة عين نفس الرحمن * ( فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً ) * . پس اگر براى او مكشوف شود كه طبيعت عين نفس رحمانى است خير كثير به او داده شده است . طبيعت در اصطلاح عرفان اعم از طبيعت در اصطلاح فلسفه است كه مساوق با نفس رحمانى است و اين طبيعت مبدأ جميع كثرات است ، حتى مبدأ صادر اولى است كه در اصطلاح عرفان از آن به هباء و هيولاى كلى نيز تعبير مىشود . و إن اقتصر معه على ما ذكرناه فهذا القدر يكفيه من المعرفة الحاكمة على عقله . فيلحق بالعارفين و يعرف عند ذلك ذوقا * ( فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ الله قَتَلَهُمْ ) * : و ما قتلهم إلَّا الحديد و الضارب ، و الذي خلف هذه الصور ، فبالمجموع وقع القتل و الرمي . و اگر با مقام گنگى و لالى اقتصار شهود مذكور بنمايد اين اندازه معرفتى كه حاكم بر عقل او يعنى نظر فكرى اوست كفايت مىكند او را . پس ملحق به عارفان مىشود در اين هنگام به حقيقت قول خداوند تعالى به حسب علم ذوقى معرفت مىيابد كه فرمود : * ( فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ الله قَتَلَهُمْ ) * ( انفال : 17 ) و حال اينكه آنان را نكشت مگر آهن و ضارب و آن كسى كه اين صورت از هويت الهيه را جانشين شده است ، پس به مجموع اين امور قتل و رمى واقع شد . فيشاهد الأمور بأصولها و صورها ، فيكون تامّا . فإن شهد النّفس كان مع التمام كاملا : فلا يرى إلَّا الله عين ما يرى . فيرى الرائي عين المرئي و هذا القدر كاف ، و الله الموفق الهادي . پس امور و احكام اينجايى را به اصول آنها كه حقايق مجردهء كونيهاند و نيز به صور
497
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 497