نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 466
مثل عنوان سلطنت براى شخصى هر چند صبى باشد و همچنين ديگر اصحاب مناصب چون وزير و قاضى كه تا به منصبشان متصفند اثر كه انفاذ امر و نهىشان باشد خواهد بود و اين اوصاف سلطنت و وزارت و قضاوت كه شخص متصف بدانها نافذ الكلمة بود به غير از ذوات خود آن اشخاص متصف به اين اوصاف ، وجودى ندارند پس كأنّ سلطان و قاضى و وزير با حفظ اين عناوين در خارج معدومند . و هو علم غريب و مسألة نادرة ، و لا يعلم تحقيقها إلَّا اصحاب الأوهام ، فذلك بالذوق عندهم و أما من لا يؤثر الوهم فيه فهو بعيد عن هذه المسألة . و اين علمى غريب و مسأله اى نادر است ( زيرا از كثرت وجودش مشعور به نيست ) . و تحقيق اين را جز اصحاب اوهام به ذوق ندانند ( زيرا اصحاب اوهام توهم مىكنند امورى را كه براى آنها وجودى نيست و نفوسشان از آن امور موهومه منفعل مىشود و اين معنى را آنها مىچشند كه از وهم منفعل مىشوند ) . امّا كسانى كه از وهم متأثر نمىشوند براى آنان نصيبى از اين مسأله به حسب ذوق نيست . توضيح اينكه كسانى كه اصحاب اوهامند يعنى وهم در آنها اثر شديد دارد كه موجوداتى موهوم در ذهن و معدوم در خارج دارند اين معنى را خوب مىفهمند كه اثر مر معدوم راست و اين حرف شيخ جواب از سؤال مقدرى است كه رحمت وصف است و وجود خارجى ندارد ، زيرا آن چه در خارج است ذات متصف به رحمت است يعنى راحم و رحيم و رحمن ، پس چگونه رحمتى كه در خارج موجود نيست منشأ اثر بشود كه * ( رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ ) * . شيخ در جواب گفت كه در فتوحات گفتهايم كه اثر نيست مگر براى معدوم . < شعر > فرحمة الله في الأكوان سارية و في الذوات و في الأعيان جارية مكانة الرحمة المثلى إذا علمت من الشهود مع الأفكار عالية < / شعر > فكلّ من ذكرته الرحمة فقد سعد ، و ما ثمّ إلَّا من ذكرته الرحمة و ذكر الرحمة الأشياء عين إيجادها إيّاها . فكلّ موجود مرحوم و لا تحجب يا وليّي عن إدراك ما قلناه بما ترى من أصحاب البلاء و ما تؤمن به من آلام الآخرة التي لا تفتر عمن قامت به . پس هر كس را كه رحمت ياد نمود نيكبخت است و نيست در واقع كسى مگر اينكه رحمت او را ياد نمود ( همه را فرا گرفت ) و ذكر رحمت أشياء را ، عين ايجاد رحمت است أشياء را . پس هر موجودى مرحوم است . پس اى دوست از ادراك آن چه گفتيم به
466
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 466