نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 446
لذا ايوب عليه السلام در مس ، كنايه ( يعنى ضمير متكلم وحده ) آورده و گفته است : * ( أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ ) * ( ص : 41 ) كه مس را قريب به نفس خود آورده است . با آن كه آن را به شيطان نسبت داده است . پس ايوب عليه السلام در اين قولش به لسان اشاره گفته است : بعيد به من نزديك است . زيرا حكم وى در من هست . يعنى آن بعيد به من نزديك است به جهت حكم و معنايى كه خداوند آن را در عين من يعنى در ذات من مذكور نموده است و آن حجابى است كه از تعين حاصل شده است . زيرا شيطان - بعد از حقايق - بر احدى داخل نمىشود و در وى تصرف نمىكند مگر از جهت معنايى كه در آن كس وجود دارد . پس اين كلام ايوب شكايت به سوى حق است از نفس و تعين خويش كه موجب ثنويت و بعد از رحمن و قرب به شيطان است . شارح قيصرى گويد : ممكن است به وجه ديگر مراد اين باشد . بعيدى كه شيطان است به من قريب است به جهت حكم وى كه در من است ، يعنى معنايى كه در باطن من حاصل شده است . چه اينكه شيطان ، مظهرى از مظاهر حقانيت است و مظهر به ظاهر نزديك است . پس بعيدى كه در نظر من شيطان است قريب است به حقى كه ظاهر است در صورت من . [1] و چون شيخ گفت بعيد به من قريب است ، كانّ قائلى مىگويد چگونه بعيد به ايوب قريب است در جواب گفت : و قد علمت أن القرب و البعد أمران إضافيان ، فهما نسبتان لا وجود لهما في العين مع ثبوت أحكامهما في البعيد و القريب . و تو مىدانى كه قرب و بعد دو امر اضافىاند . پس قرب و بعد دو نسبتى هستند كه براى آنها در عين يعنى در خارج ، وجودى نيست با ثبوت احكام قرب و بعد در قريب و بعيد . شارح قيصرى گويد : نمىبينى حق تعالى چون به عينى از اعيان ، تجلى كرد هر دورى به او نزديك مىشود و آن دور را به شهود عيانى مشاهده مىكند . چنانكه دور به حسب