نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 428
البصر . زيرا ذكر الله در جميع اجزاى عبد سارى است نه آن كسى كه فقط به لسانش ذاكر حق است . زيرا در اين هنگام ، حق تعالى فقط جليس لسان است . پس لسان حق را مىبيند و انسان حق را نمىبيند . پس هر چيزى را نصيبى از صفات سبعهء كماليه [1] است . زيرا لسان كه ذاكر است و جليس است بايد به آن صفات ، متصف باشد و خلاصه لوازم وجود در همهء موجودات هست جز آن كه در بعضىها ظاهر و در بعضيها باطن است . فافهم هذا السّر في ذكر الغافلين . فالذاكر من الغافل حاضر بلا شك ، و المذكور جليسه فهو يشاهده و الغافل من حيث غفلته ليس بذاكر : فما هو جليس الغافل . پس اين سرّ را در ذكر غافلان بفهم چه ذاكر كه زبان شخص غافل است بلا شك حاضر است و مذكور او كه خداى اوست جليس اوست . پس اين ذاكر يعنى زبان مذكورش را كه حق است مشاهده مىكند و غافل ، كه خود شخص است از جهت غفلتش ذاكر نيست . پس حق جليس غافل نيست . فالإنسان كثير ، ما هو أحدى العين ، و الحقّ أحدى العين ، كثير بالأسماء الإلهية كما أن الإنسان كثير بالاجزاء و ما يلزم من ذكر جزء ما ذكر جزء آخر . فالحقّ جليس الجزء الذاكر منه و الآخر متصف بالغفلة عن الذكر و لا بد أن يكون في الإنسان جزء يذكر به يكون الحقّ جليس ذلك الجزء فيحفظ باقي الاجزاء بالعناية . چه اينكه انسان ، كثير است كه مركب از حقايق مختلفه روحانيه و جسمانيه است احدى العين نيست و حق تعالى ، احدى العين است و به اسماء الهيه كثير است . چنانكه انسان به أجزأ كثير است و از ذكر جزئى از انسان ، ذكر جزء ديگر لازم نمىآيد . پس حق جليس جزء ذاكر انسان است و جزء ديگر انسان ، متصف به غفلت است و ناچار بايد در انسان جزء ذاكرى باشد و حق جليس آن جزء باشد و باقى أجزاء به عنايت آن محفوظ باشند . چنانكه عالم به وجود انسان كامل كه در همهء احوال خدا را مىپرستند محفوظ است و دنيا خراب نمىشود و اهل آن مادامى كه كامل در ميان آنهاست
[1] صفات سبعه عبارتند از : حيات ، علم ، اراده ، قدرت ، سمع ، بصر ، كلام .
428
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 428