نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 279
لهذا ينكر و يعرف و ينزّه و يوصف . از اين روى خداوند انكار مىشود و شناخته مىشود و تنزيهش مىكنند و وصفش مىكنند . يعنى از جهت ظهور حق در صور گوناگون ، جاهل چون او را به صورت عقيدهء خود نمىبيند انكارش مىكند و چون به صورت معتقد او درآمد مىشناسد او را و منزه جاهل او را در ظهور به صورت تنزيه مىكند كه مىگويد : جسم نيست ، جوهر نيست ، عرض و امثال آنها نيست ، و منزه عارف مىگويد : حق تعالى منزه است از آن كه صورت معينه باشد بلكه * ( كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ ) * و مشبّه او را وصف مىكند به صفات كماليه كه مشترك بين او و بين خلق است [1] . فمن رأى الحقّ منه فيه بعينه فذلك العارف ، و من رأى الحقّ منه فيه بعين نفسه فذلك غير العارف و من لم ير الحقّ منه و لا فيه و انتظر أن يراه بعين نفسه فذلك الجاهل . پس كسى كه حق را از خود در خود به چشم حق بيند اين عارف است و آن كه حق را از خود در خود به چشم خود بيند اين غير عارف است و آن كه حق را نه از خود و نه در خود مىبيند و انتظار مىبرد كه در آخرت به چشم خود ببيند اين جاهل است . و بالجملة فلا بد لكلّ شخص من عقيدة في ربّه يرجع بها إليه و يطلبه فيها ، فإذا تجلَّى له الحقّ فيها أقرّ به و إن تجلَّى له في غيرها أنكره و تعوّذ منه و أساء الأدب عليه في نفس الأمر و هو عند نفسه أنّه تأدّب معه فلا يعتقد معتقد إلها إلَّا بما جعل في نفسه ، فالإله في الاعتقادات بالجعل ، فما رأوا إلَّا نفوسهم و ما جعلوا فيها . خلاصه آن كه ناچار هر شخصى را دربارهء ربش عقيدتى است كه به آن عقيدت به وى بازگشت مىكند و در صورت آن عقيده او را طلب مىكند و چون در روز قيامت حق تعالى برايش به آن صورت تجلى كند ، او را مىشناسد و اقرار به او مىآورد و اگر در غير صورت عقيده اش تجلى كند انكارش مىكند و پناه مىبرد به خداوند از وى [2] و در واقع بر خداوند بىادبى روا مىدارد و حال اينكه در نزد خود با او أدب به كار برده است . پس اعتقاد ندارد مگر به آن چه كه در خويشتن قرار داده است . يعنى آن معتقدى كه
[1] شرح فصوص قيصرى ، ص 260 . [2] به آن خدايى كه خودش دارد پناه مىبرد .
279
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 279