نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 275
< شعر > قام كوني بكونه و لذا قلت يغتذي فوجودي غذاؤه و به نحن نحتذي فبه منه إن نظر ت بوجه تعوذي < / شعر > پس حق تعالى است كه در حقيقت همه موجودات است و او آن واحدى است كه وجود من به وجود او قائم است و لذا گفتيم كه او غذا مىخواهد و وجود من غذاى اوست و همچنين ما به او غذا [1] مىگيريم . او از ما غذا مىگيرد در ظهور ، ما از او غذا مىگيريم در وجود و بقا . [2] پس اگر به وجه اطلاق و جمعيت نظر كردى از او به او پناه ببر . چنانكه رسول الله فرمود : « أعوذ بك منك » . و لهذا الكرب تنفس ، فنسب النّفس إلى الرحمن . چون ذات حق مشتمل بر حقايق عالم است و آن حقايق طلب ظهور مىكردند . ( از اين روى كرب در باطن ذات حاصل شد ) . تنفس كرد ( براى اظهار آن چه كه در باطن داشت ) . لذا نفس را به اسم رحمن نسبت داده است ، ( رسول الله فرمود من نفس رحمن را از جانب يمن مىيابم و اين نفس عبارت است از وجود عالم منبسط بر اعيان ) . [3] لأنّه رحم به ما طلبته النّسب الإلهية من إيجاد صور العالم التي قلنا هي ظاهر الحقّ إذ هو الظاهر ، و هو باطنها إذ هو الباطن ، و هو الأول إذ كان و لا هي و هو الآخر إذ كان عينها عند ظهورها ، فالآخر عين الظاهر و الباطن عين الأول ، * ( وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ) * لأنّه بنفسه عليم . زيرا حق تعالى به اسم رحمن رحمت كرد آن چه را كه نسب الهيه [4] طلب مىكردند ، كه طلبشان ايجاد صورت عالم است . صورتى كه ظاهر حق است . زيرا حق ظاهر است و حق تعالى باطن آنهاست . زيرا حق تعالى باطن است و او اول است . زيرا او بود و صورت عالم نبود و او آخر است . زيرا عين اعيان عالم ظاهر در خارج است . پس آخر عين ظاهر است و باطن ، عين اول است و ذات حق به هر چيز عليم است زيرا به خودش عليم
[1] نان و سبزى و . . . غذا نيستند غذا آن است كه جنس مغتذى شود يعنى وقتى خوردنى شد چشم و دست و پا و . . . مىشود غذا . [2] او از ما غذا مىگيرد كه معرف او هستيم ما از او غذا مىگيريم كه قائم به او هستيم . [3] شرح فصوص قيصرى ، ص 257 . [4] نسب الهيه يعنى اسماء الهيه . اسماء الهيه يعنى وجودات الهيه .
275
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 275