نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 238
< شعر > كه فرج تا كه ديده بگشاده ست چشم او بر جهان [1] نيفتاده ست < / شعر > نسبتى كه وجود اضافى به عالم دارد ، عين ظل الله است زيرا كه ظل محتاج است به محلى كه قائم به آن محل باشد و به شخص مرتفعى كه ظل به او تحقق پيدا كند و نورى كه ظل را آشكار كند ، همچنين اين ظل وجودى ( يعنى ظلى كه عين وجود اضافى عالم است ) محتاج است به اعيان ممكنات كه بر روى آنها اين ظل وجودى ممتد است ، و نيز محتاج است به حق تعالى ، تا اين سايهء وجودى به بود او تحقق يابد ، و نيز محتاج است به نور حق تا او را آشكار كند . [2] لان الظلّ موجود بلا شك في الحسّ و لكن إذا كان ثمّ من يظهر فيه ذلك الظَّلّ : حتّى لو قدرت عدم من يظهر فيه ذلك الظلّ : كان الظلّ معقولا غير موجود في الحسّ ، بل يكون بالقوة في ذات الشّخص المنسوب إليه الظلّ . چه اينكه ظل ، بدون شك در حس موجود است و لكن اين ظل هنگامى موجود است كه كسى [3] باشد كه ظل در او ظاهر شود حتى اگر عدم كسى كه ظل در او ظاهر مىشود فرض شود ، ظل در حس موجود نيست و معقول است بلكه ظل در ذات شخصى كه به او نسبت يافت موجود بالقوة است . چون درختى كه در هسته است . فمحل ظهور هذا الظلّ الإلهي المسمّى بالعالم أنّما هو أعيان الممكنات : عليها امتدّ هذا الظلّ ، فيدرك من هذا الظلّ بحسب ما امتدّ عليه من وجود هذه الذّات ، و لكن باسمه النور وقع الإدراك . پس محل ظهور اين ظل الهى عالم است و عالم همين اعيان [4] ممكنات است كه اين ظل بر آنها ممتد شده و به آن اندازه كه اين ظل بر آنها ممتد شد به حسب امتداد اين ظل ( كه همان تجلى وجودى فايض از ذات الهى است ) ادراك مىشود و لكن به اسم نورش ( كه اسمى از اسماء ذات الهى است ) اين ادراك واقع شده است . پس وجود ، نور است چه اگر او نبود اعيان عالم در كتم عدم بودند و علم نور است چه اگر نور نبود به هيچ چيزى ادراك نمىشد . بلكه چيزى يافت
[1] جهان يعنى ما سوى اللَّه . [2] شرح فصوص قيصرى ، ص 230 . [3] جملهء فصوص ( كسى ) است اگر ( چيزى ) بود بهتر بود . [4] زمين ، آسمان ، ملك ، جبرئيل و اسرافيل و . . .
238
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 238