نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 193
احكامش را در مواطن و مقامات مىداند * ( إِنْ تَتَّقُوا الله يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً ) * ( انفال : 29 ) . تقواى عوام اتّقاى از نواهى است . تقواى خواص اتقاى از اسناد كمالات و افعال و صفات است به خودشان و تقواى أخص كه كمّل را است اتقاى از اثبات غير است با بود حق چه ذاتا چه صفتا چه فعلا . پس به فرقان فرق مىگذارد بين حق و عبد و مىگويد حق است كه به صورت عبد ظاهر شد و در او صفت خالقيت را اظهار كرد پس امر بر خلق مشتبه شد كه اين ، عبد است يا حق . < شعر > فوقتا يكون العبد ربّا بلا شكّ و وقتا يكون العبد عبدا بلا إفك < / شعر > ترجمه از صاحب تأويل محكم در شرح فصوص الحكم : پس گاهى باشد بنده رب بلا شك ( در حالت فنا ) و وقتى باشد ( در وقت جمع الجمع ) كه بنده بنده باشد بلا افتراء . < شعر > فإن كان عبدا كان بالحقّ واسعا و إن كان ربّا كان في عيشة ضنك < / شعر > پس اگر بنده باشد به حق واسع باشد و اگر رب باشد در عيش خود تنگ باشد زيرا هر كه بنده باشد او را دعوى نباشد . [1] پس او واسع باشد از طلب طالبان زيرا از اول دعوى نداشت و اگر رب باشد و طاقت اتيان ( آوردن ) نداشته باشد در تنگ عيشى باشد . < شعر > فمن كونه عبدا يرى عين نفسه و تتسع الآمال منه بلا شكّ < / شعر > پس از بنده بودن خود ، عين نفس خود را مىبيند ( يعنى عاجز ) و متسع شود اميدهاى مريدان از او بىشك زيرا كه صاحب سلوك است . < شعر > و من كونه ربّا يرى الخلق كلَّه يطالبه من حضرة الملك و الملك < / شعر > و از بودنش ربّ مىبيند كه كل خلق او را از حضرت ناسوت و ملكوت مطالبه مىكنند . < شعر > و يعجز عمّا طالبوه بذاته لذا تر بعض العارفين به يبكي < / شعر > و به ذاتش ( كه عبد است ) از آن چه از وى طلب مىكنند عاجز مىماند . براى همين بينى بعضى از عارفان را كه گريه كنند . < شعر > فكن عبد ربّ لا تكن ربّ عبده فتذهب بالتّعليق في النّار و السّبك < / شعر >
[1] چون گويد بندهام ، وسعت دارد يعنى كسى كارى با او ندارد .
193
نام کتاب : ممد الهمم در شرح فصوص الحكم ( فارسي ) نویسنده : حسن حسن زاده آملى جلد : 1 صفحه : 193