نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 644
باطن آن ظاهر است ، و به نسبت با انبيا آن اثر اذن خاص است ، و به نسبت با اوليا امر عام ، بنا بر اين معنى است . و لهذا ، هر اثرى كه از عيسى و از ظاهر قول و فعل و نفخ او صادر شده بود ، در ذكر آن ، اذنى با آن مقرون داشتند ، تا آن اثرها ، همه مضاف به آن جمعيّت باشد ، چنان كه گفتند : * ( وَإِذْ تَخْلُقُ من الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي ، فَتَنْفُخُ فِيها ، فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الأَكْمَه وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى [1] بِإِذْنِي ) * ، زيرا كه انبيا - عليهم السلام - اهل توقيفند كه تصرّفات ايشان بر اذن خاص ، موقوف است ، اما اوليا اهل تصريفند كه بر مقتضاى حكمتى و مصلحتى كه در ايجاد و اظهار اشيا است على العموم ، تصرّف مىكنند . بيانى ظاهرتر آن است كه : مثلا اگر از كسى به فعل ضرب اثرى به ظاهر مضروبى مىرسد تا آن مضروب از او منفعل مىشود ، اگرچه آن ظاهر ، مضاف به دست ضارب است ، اما به حقيقت ، مضاف به قوّت بطش است كه باطن دست است ، و آن نيز به حقيقت مضاف به نفس ضارب است كه باطن آن قوّت است ، و باز آن اثر مضاف به سرّى وجودى است كه باطن نفس است ، و باز آن مضاف به آن جمعيت است كه باطن آن سرّ است ، پس اگر اين ضارب ، ولىّ يا نبيّ است ، آن ضرب را جز به آن جمعيّت ، مضاف نمىبيند ، الا آن كه ولىّ ، آن را اضافت به مصلحتى عام ، مىكند كه در نفس ضرب حاصل است ، و آن امر الهى است ، و اما نبىّ ، نظر هم به مصلحت عمومى مىكند ، و هم به مصلحت خصوصى و توجّهى خاص كه از آن حضرت جمعيّت ، صادر شود به سوى او ، نظرا إلى تلك المصلحة الخصوصيّة ، و آن را اذن الهى مىگويند ، پس مىگويد كه سرّ آن همه آن است كه در اين قصص مذكور با تو گفتم . < شعر > و جاء بأسرار الجميع مفيضها علينا لهم ختما على حين فترة [2] < / شعر >
[1] المائدة ( 5 ) آيهء 110 . [2] الفترة : ما بين كل نبيين من الزمان .
644
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 644