نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 556
و هم چنين آن فاضل گفته است كه : « فشاهد وصفى بى » مىبايد ، نه « في » و على هذا ، خبر مبتدأ « جليسى » باشد . و على الرواية المنقولة عن الناظم - رحمه الله - خبر مبتدأ « لن يحلّ بحلَّتى » است ، و معنى به روايت آن فاضل نزديكتر است به معنى بيت اول ، بل عين همان است و از آن تقرير كه كرده شد معلوم توان كرد و الله المرشد . و امّا تقرير به روايت اصل ، اگر در يكى اثرى از آثار صفات من چون جمال مثلا ظاهر باشد ، تا او مرا به آن اثر جمال ، دايما بالحال ، به ذكر جميل ياد مىكند و به آن ذكر اختصاص « أنا جليس من ذكرني » مىيابد ، پس هر كس كه مر وصف جمال مرا در اين جليس من كه آيينهء اثرى از اين وصف جمال حقيقى من است مشاهده كند ، و از جهت آن كه ذات من ، من حيث هذا الوصف الجمالي ، به صورت اين جليس من محتجب و متلبّس است ، و عين جمال ذات من به اين صنع و اثر پوشيده به طريق نظر و سير از مصنوع به صانع و از صفت به موصوف ، ذات مرا به آن وصف مشاهده كند ، چنان كه از حال خودم كه در اثناى سلوك به آن متلبّس بودم ، حكايت كردم ، در بيت اول از اين قصيده كه : < شعر > « سقتني حميّا الحبّ راحة مقلتي و كأسى محيّا من عن الحسن جلَّت « < / شعر > آن كس هنوز به اين مقام احديّت و حضرت جمعيّت ذات من فرو نيامده است و به حقيقت اين اطلاق و جمعيّت من راه نيافته . < شعر > و بي ذكر اسمائي تيقّظ رؤية و ذكري بها رؤيا توسّن هجعة [1] < / شعر > و به نظر تحقّق به حقيقت احديّت جمع ذات من كه اصل است ، علم به حقايق و خصايص اسماى من كه فرع آن حضرتند ، علمى و رؤيتى از سر بيدارى و آگاهى باشد ، و حقيقت هر اسمى كما هي ، و اشتمال وى [1] بر جملهء اسماى ديگر به
[1] چون ذات منبع ظهور كافّهء اسماست و ذات به اعتبار تجلى و ظهور به صورت صفت همان اسم الهى است ، و در ذات كليهء تعيّنات به وصف اطلاق متحقّقند و صريح ذات و منشأ تعين اسماء و اسماء منشأ ظهور اعيان مىباشند ، هر عين خارجى مظهر كافّهء اسماء و هر اسمى جامع كافهء اسماست ، و الا يلزم ان لا يكون الذات به صريح وجودها منشأ تعين الأسماء و الأعيان . [1] : التوسّن ، من الوسن بمعنى : النوم . هجعتى : تومتى .
556
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 556