نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 434
ذرات تن مرا كه چيزى از آن آمال حجاب كمال او بوده بود ، به آلودن و فرسودن گرفته است . < شعر > و فيها تلافى الجسم بالسّقم صحّة له و تلاف النّفس نفس الفتوّة [1] < / شعر > و در اين حضرت و اين عشق او ، تدارك اين جسم من به اين بيمارى و نزارى اين عشق ، عين صحت است مر اين جسم مرا ، چه موجب زوال حجاب هر ذره از ذرات اوست از تحقّق به حقيقت كمال ، أعنى حقيقت آن اشتمال مذكور ، و فنا و تلف نفس نيز به كلى از حكم و اثر هر بقيّتى از آن آمال مذكور كه در او مانده بود ، عين فتوّت و حقيقت مروت است در حق نفس . < شعر > و موتى بها وجدا حياة هنيئة و إن لم امت في الحبّ عشت بغصّة < / شعر > و مردن من به يكبارگى ، به مدد حضرت معشوق در حال عشق ، و غلبهء احكام و آثار او حياتى است خوشگوار و عيشى پايدار ، و اگر چنان كه به مدد اين حضرت معشوق در حال اين عشق ، به كلَّى نميرم ، چيزى از آثار آن آمال مذكور در من باقى ماند و حينئذ ، زندگانىاى باشد مرا به غصهء حجاب و حسرت حرمان آميخته و از محنت هجر انگيخته . < شعر > فيا مهجتي ذوبى جوى و صبابة و يا لوعتي كوني كذاك مذيبتي < / شعر > پس اكنون اى جان من ، به كلى بگداز در اين شعلهء اندوه عشق و سوزش آتش شوق و اى سوزش عشق ، هم چنين باش و مرا به يكبارگى مىگدازان تا از آثار آن آمال مذكور هيچ باقى نماند ، و من از حجاب به كلَّى باز رهم . الجوى : الحرقة و شدّة الوجد من العشق او الحزن ، و النعت منه جو . و الصبابة : رقّة الشوق و حرارته ، و النعت منها صبّ و اللَّوعة : حرقة الحبّ . < شعر > و يا نار أحشائي أقيمى من الجوى حنايا ضلوعي فهي غير قويمة [2] < / شعر >
[1] تلافى الجسم : تداركه . تلاف : هلاك . الفتوّة : أريد بها السّخا و الكرم في المقام . [2] أقيمي : قومى و عشيرتي .
434
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 434