نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 424
پس حينئذ ، چون اين معانى كه گفتم دانستى ، بعد از اين خواهى كنيتم نه ، و خواهى به نعتيم ياد كن ، كه من آن نيستم كه تو گمان مىبرى ، پس معنى * ( وَتَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لا يُبْصِرُونَ ) * [1] در حق من صادق است . < شعر > و من أنا إيّاها إلى حيث لا إلى عرجت و عطَّرت الوجود برجعتي [2] < / شعر > و از آن جا كه من او شدم ، أعنى اول منازل اتّحاد تا به جايى كه غايتى كه مفهوم حرف - إلى - است آن جا نمىماند ، و هيچ انتهايى كه مقتضاى - إلى - است در نمىگنجد ، أعنى : حضرت غيب هويّت واحديّت جمع كه مبدأ و انتها آن جا يكى است ، عروج كردم و بالا رفتم ، و اين وجود را كه اين جا در مراتب ، هر حصّه اى از او به حقيقتى مضاف است ، او را به رجوع خود از آن مقام أعلى به سوى مراتب ، معطَّر گردانيدم به حقايق علوم و اذواق غيبى و امداد نامتناهى . < شعر > و عن انا ايّاي لباطن حكمة و ظاهر أحكام أقمت لدعوتي [3] < / شعر > و از آن جا كه من به حقيقت هم من بودم ، أعنى اين مقام احديّت جمع مذكور از جهت بيان سرّ و حكمت هر چيزى از علوم حقيقت و از براى تقرير و وضع ظاهر احكام شريعت اقامت كرده شدم مر دعوت خودم را ، يعنى : چون همهء حقايق عالم ، أعلاه و اسفله ، تفصيل حقيقت من است ، پس دعوت را متصدّى شدم از براى آن تا بعضى از صور اجزاى خودم را كه نسبت او با باطن تمامتر افتاده بود ، به اسرار و بواطن حكمت هر چيزى راهبر باشم و او را به عالم حقيقت خودم دعوت كنم ، و بعضى از صور اجزاى خودم را كه نسبت او به ظاهر من تمامتر بود ، او را به احكام و عبادات ظاهر خودم دليل باشم و به ظاهر شريعت خودم دعوت كنم . تا ظاهر و باطنم به كمالى كه مناسبت هر يكى است متجلَّى شده باشد .
[1] الأعراف ( 7 ) آيهء 198 . [2] عرج : صعد ، و العروج الصعود ، و منه المعراج و الارتقاء من الناسوت الى الملكوت و الجبروت . [3] و في بعض النّسخ : و ظاهر احكام ، أقيمت . . . بدل أقمت .
424
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 424