نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 361
إسم الكتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 773)
مجتمع و مثبتند و از آن جا منتشى مىشوند ، و كمال من به شهود آن حضرت كه او را جمع الجميع و مقام تمكين نيز خوانند ، باز بسته بود و تحقّق من به شهود اين تجلَّى جمعى ، موقوف بود بر محو هر يك از اين دو تجلَّى ، و تقيّد به ايشان بى اثبات آن ديگر . پس در آن حال كه متوجّه آن حضرت جمعيّت شدم و ماحى هر يك از اين دو تجلَّى و تقيّد به هر يك بودم ، نه مثبت يكى از ايشان از بهر محو ديگرى ، از اين شهود باطنى و وجودى علمى نيز كه به وى مضاف است و موجب تميّز باطن حقيقت من است از باقى شئون ، جدا و بى خبر گشتم . و هو معنى قوله : « و بنت عن وجود شهودى ماحيا . . . » للتقيّد بكلا التجلَّيين الظاهري و الباطني ، غير مثبت لأحدهما لأجل محو الآخر . و الله المرشد . < شعر > و عانقت ما شاهدت في محو شاهدي بمشهده للصّحو من بعد سكرتي [1] < / شعر > و معانقه كردم آن چيزى را كه ديده بودم از باطن حقيقت خودم كه شأنى از شئون است متميّزا معيّنا در حال محو شاهد خودم ، اعني ظاهر وجود كه در شهود تجلَّى باطني محو افتاده بود ، و اين معانقهء تجلَّى باطنى اختصاصى مرا به واسطهء آن ميسّر شد كه به آن حضرت جمعيّت كه منشأ آن شهود ظاهرى و باطنى است و بخشنده آن شهود ظاهرى متحقّق شدم ، و به وى بينا گشتم به سبب هشيارى كه به بقا به آن تجلَّى جمعى و مقام تمكين حاصل آمد بعد از مستى فنا و محو و بى خبرى از اين مقام جمع و تقيّد به آن دو تجلَّى باطنى و ظاهرى ، كه اين بقا و تحقّق به
[1] يعنى : بعد از آن كه در خلوتگاه معشوق بر من گشوده شد و در آن خلوت خانه از رسم و اسم وجود ظاهر رستم و به مقام تمكين نايل گرديدم ، در اين خلوت خانهء محو عاشق در معشوق كه مقام تحقّق به اسم باطن است در جلوتگاه موطن اطلاقى كه ، حاضر كنندهء عين مشهود است جهت صحو بعد از مستى و سكر لازم اين موطن كه خود به لحاظ كمال صحو بعد از محو مقام تمكين و موطن خلاصى از تلوين مىباشد كه < شعر > « پرده بردار تا ببينى خويش دست با دوست كرده در آغوش « < / شعر >
361
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 361