نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 307
< شعر > و ما كان لي صلَّى سواي و لم يكن صلاتي لغيري في ادا كلّ ركعة < / شعر > و آن كس كه از جهت من و به سوى من نماز مىگزارد و توجّه مىكرد جز من نبود ، و نماز و توجه من جز به سوى من نبود در اداى هر ركعتى از نماز ، بلكه متوجّه و متوجه إليه ، و قاصد و مقصود ، و عابد و معبود ، هم ، من بودم ، گاهى از باطن خودم به ظاهر و گاهى از ظاهر به باطن براى تحقيق و اظهار كمال ذاتى و اسمايى خودم ، و به هيچ وجه غيريّت را مجال نبود . و الله أعلم - م - . < شعر > إلى كم أواخي السّتر ؟ ها قد هتكته و حلّ أواخي الحجب في عقد بيعتي [1] < / شعر > تا چند برادرى و پيوند كنم با پوشش و حالت حجابيّت ، اينك اين پردهء پوشش را بر دريدم ، و گشادن بند همهء حجب مراتب در بستن عهد و بيعت اولين من ثابت بود . الاواخي جمع أخيه و هي : ما يشدّ به الدّابة من عروة و حبل مشدود طرفه بخشبة مدفونة في الأرض يقيّد به الدابّة ، فكناية هنا عن القيد و الحجاب . يعنى : اين خروج من از قيد صفات و احكام مراتب از مقتضيات حقيقت من بود در وقت بيعت « أَ لَسْتُ . . . » و جواب « بَلى . . . » و آن عهد به ياد من است ، چنان كه ذو النون گفت كه « كأنّه الآن في اذني » چون پرسيدنش كه « أ تذكَّر ميثاق أ لست ؟ » . يا در آن وقت كه حقيقت من به زبان استعداد طلب ظهور در مراتب كرد به ظاهر وجود ، عهدى بستم كه وجود را به وحدته و إطلاقه كما قبلت ، باز به حضرت سپارم ، و آن صفت وحدت و عدالت و اطلاق او را به كثرت و اختلاف اهوا و تعلَّقات و صور انحرافات ، باطل نگردانم ، پس چون مقتضاى حقيقت من خروج است از عهدهء اين عهود ، لا جرم چرا در قيد و حصر مراتب و حكم حجابيت او باشم ، اينك از آن بيرون جستم و به فضاى حضرت
[1] أواخي ، يريد اتوخى : اطلب ، اتعمد . أواخي الثانية ، جمع أخيه : الحبل يدفن طرفاه في الأرض فيبرز منه كالحلقة تشتد بها الدّابة . الحجب جمع حجاب : ستار . و هتك الستر : مزقه . ها : حرف تنبيه .
307
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 307