نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 26
« انه رأى في المنام النبي ، عليه الصّلاة والسلام ، فسأله عن نسبه فإذا يجيبه بانه حفظ هذا النسب عن أبيه وجدّه وعلم انه ينتهى إلى بنى سعد ، قبيلة حليمة مرضعة النبىّ » عدم حجّيّت خواب امرى مسلَّم است واز اين راه نمىتوان تعيين نسب براى ابن فارض نمود وابن فارض خود اين رؤيا را در جايى ننوشته ، وفقط سبط او اين واقعه را از جدّ خود به واسطه نقل كرده است ودر ترجمه اى كه سبط ابن فارض از جدّ خود نوشته ، وآن را ضميمهء ديوان شعر وى نموده ، مطالب مشكوك وگاهى امورى غير مسلم ونادرست وجود دارد . دكتر محمد مصطفى حلمى جهت اثبات عربيت ابن فارض ، در كتاب « ابن الفارض والحبّ الإلهي » گفته است : « على ان لنا في الأصل الحموي الذي ينتسب اليه ابو شاعرنا ما يعيننا على اثبات عربيّته : فان ما ورثه أبناء حماة وغيرها من بعض مدن الشام ، من طول القامات واتّساع الصدور ومتانة العضلات ، دليل قوى على ما يسرى في أبناء هذه المدن من الدّم العربي . . . فإن صحّت هذه الملاحظات وصحّ معها ما يصوّر به ابن الفارض في ترجمة سبطه له ، من أنه كان معتدل القامة ، جميل الوجه ، وان وجهه كان مشربا بحمرة ، استطعنا أن نستخلص أن شاعرنا كان من سلالة عربية الأصل » . دكتر محمد مصطفى اين استدلال را از آن جهت در اثر خود ذكر نموده است كه اثبات كند ، تصوف از مختصّات قوم آريايى ونژاد ايرانى نمىباشد [1] ، بلكه در نژاد سامى وتازى نيز قائل به
[1] . منشأ تصوف متداول در حوزه هاى محققان را بايد در كتاب وسنّت جست ، تصوف وعرفان به معناى واقعى كه همان سلوك طريق باطن باشد ، به حسب عمل وتقرير مسائل توحيد وولايت به معناى وسيع كه نبوت از شعب آن است وبيان احوال ونشآت بعد از موت ، مأخوذ از مبانى وقواعد اسلامى است كه از ناحيه عقل نظرى وتفكر در خلقت ، أبواب علم اليقين ، واز تصفيهء باطن وعقل عملى ، أبواب حق اليقين وعين اليقين به سالك گشوده شود ، نه افكار هندى وبودايى يا افلاطونيان قديم وجديد وعقايد وآراى آريايى وغير اينها از مآخذى كه فرنگيها در آثار خود ، سرهم بندى كرده اند وامثال دكتر حلمى را فريفته وشيفتهء حرفهاى خود نموده اند . < شعر > ما كه داريم چمنها پر از سنبل وگل بدمنها گل خرزهره چرا بوى كنيم < / شعر > دانشمندان عرب به خصوص افاضل مصر ، آثار با ارزشى به وجود آورده اند وكتبى كه دانشمندان مصر در دوران اخير اعم از ترجمه وتأليف به سلك تحرير آورده اند ، حكايت از رنگ وبويى مىنمايد كه در حوزه هاى علمى آنها وجود دارد واغلب فضلاى آنها داراى نشاط وشوق علمىاند ، ولى در تصوف وفلسفه كارهاى آنها داراى نقايص است واين خود معلول انقراض حوزه هاى عرفانى وفلسفى در ديار آنها مىباشد ، لذا اين قسم از معارف بشرى را كه پروردهء ذوق علماى اسلامى است ، از دانشمندان مغرب زمين أخذ نموده اند وبه خبره بودن آنان حسن ظن زياد دارند ، در حالى كه آنان در آثار خود مرتكب اشتباهات عجيبى شده اند ، يكى از فضلاى مصر كه در انگلستان فن تصوف را تحصيل نموده ، مرحوم مبرور ابو العلاء عفيفى صاحب تعليقات بر « فصوص » وديگر آثار نفيس است ، از قبيل « التصوف الإسلامي » ورسالهء « الملامتيّة » . عفيفى داراى هوش واستعداد شايان توجه وبسيار متتبع وزحمت كش بود ، ولى در غوامض تصوف با تكلَّف سخن گفته وبه عمق مطالب نرسيده است ودر مقدمهء « فصوص » چاپ مصر گفته « من در فهم مطالب » فصوص « ابن عربى دچار مشكلات شدم ، استاد نيكلسون به من گفت به » فتوحات مكيه « مراجعه كن ومن مراجعه نمودم وشروح فصوص را ديدم وبعد مشكلات كتاب قدرى براى من روشن شد . . . » . اولا مشكلات او حل نشده است وبا عربيّت تنها ورجوع به چندين شرح ، تعليقاتى فراهم كرده ولى به عمق مباحث اصلا نرسيده است ، هم چنانكه شخص نيكلسون هم به عمق مسائل نرسيده بود . تهيه نسخه نفيس با رجوع به نسخ متعدد ، حرفى است ودرك مسائل عميق عرفانى حرف ديگرى است . عفيفى اگر با آن استعداد يك سال قسمتى از مباحث « فصوص » را نزد عارف به قواعد عرفانى كه در آن زمان در ايران ما شايد بيش از ده نفر استاد اين فن وجود داشتند - وما هم از وجود آنها استفاده ننموديم وهمه چهره در نقاب تراب پنهان نمودند - قرائت مىنمود ، همه مشكلاتش حل مىشد . در فلسفه نيز محصلان ممالك عربى واسلامى ، به همين مشكل گرفتارند ، لذا از دقايق ومشكلات آثار فلسفهء مشائى واشراقى ومبانى حكمت متعاليه ملا صدرا كه درك آن عميقتر وپر مئونه تر از فلسفه مشاء واشراق ونيز مباحث آن اصعب از مبانى عرفانى است ، اطلاع ندارند وآن چه در حكمت وعرفان نوشته اند ، فاقد ارزش علمى است . در ايران ما چون حوزه هاى فلسفى استمرار داشت ، تا اين اواخر نيز اساتيد متبحر در عرفان نظرى وعملى ، فلسفه وحكمت مشائى واشراقى وحكمت متعاليه صدر الحكماء وجود داشتند ودر هر يك از اين مشارب وشعب علمى ، استاد خرّيت در مسند تدريس قرار داشت كه بعد از ايجاد دانشگاه به سبك غرب ، اين علوم به تدريج رو به زوال رفت ، با آن كه ضرورت آن احساس مىشد ، ولى چون ما به طور كلى همه چيز را به جد نگرفتيم وحوزه هاى ما ضعيف وفاقد تحرّك لازم بود ، آن چه خود داشتيم از دست داديم ودر دانش غربى وعلوم جديد نيز شقّ القمر ننموديم والآن با صرف هزينهء سنگين ، آن چه كه داريم شبيه مراكز علمى موجود در ممالك راقيه است ، نه استاد احساس مسئوليت مىكند ونه شاگرد رغبت به تحصيل دارد وهر دو از زير بار كار شانه خالى مىكنند . ذوق وشوق ونشاط علمى در مراكز تعليماتى ما وجود ندارد ، نهايت آرزوى شاگرد تحصيل مدرك جهت گرداندن معاش است از هر راه كه به دست آيد ولاغير . در مجامع ما علم ودانش مطلوبيّت ذاتى ندارد ووسيله است براى جلب ماديات ونيل به مقامات ، وهر گاه دانش مطلوبيت ذاتى خود را از دست بدهد ، كسى سراغ تحقيق وتدقيق نمىرود . گويا ملت ما با آن توان وقدرت حيرت آور گذشته تبديل شده است به ملت آسايش طلب وكم كار وتجمّل پرست وعياش ولاف زدن ومقلَّد وسبك مغز كه به فرداى خود نمىانديشد ، اخلاق وسلامت نفس ومتانت وتحمّل وبردبارى وروح سليم والتزام به مبانى دينى در مردم ما بسيار ضعيف شده است . ايادى وعمال أجانب جوهر تقوا وپرهيزكارى وحيا ونجابت وفتوت وروح قناعت را از مردم گرفتند وعوامل فساد ، فزون طلبى در شهوات ، رشوه وارتشا ونادرستى واخاذى چنان رواج دارد كه آدمى حيران مىماند . جمعى به تاراج ثروت مردم اشتغال دارند وكثيرى از آنها ثروت خود را به خارج منتقل مىنمايند وجمع زيادى كه از سلامت نفس بىبهره نيستند ، مأيوس وبىتفاوت زندگى مىكنند . اگر وضع مجامع علمى ما عوض نشود ، در اسارت كشورهاى صاحب صنايع واقعى خواهيم ماند وهرگز كمر راست نخواهيم نمود . گويا ممالك استعمارى با ما وامثال ما كجدار ومريض رفتار مىنمايند تا إتمام منابع باد آورده ، كه به طور تصادف نصيب ما شده است ، وبعد از تمام شدن اين ثروت عظيم كه چيزى باقى نمانده معلوم نيست به چه روزى بيفتيم .
26
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 26