از حيثيّت مظهر خود به وضعى فلكى و اتصالي كوكبى ، اقتضاى تعيين آن مزاج كند تا اثرش آن باشد كه در مرتبهء نباتى مثلا نباتى كه به صورت غذايى تعيين نطفهء آن مزاج كند متكوّن شود ، اسمى جزئى ديگر كه حكم او در تأثير مضادّ - حكم اين اسم ممدّ باشد ، اقتضاى منع آن كند تا آن نبات به فساد انجامد و باز به مرتبهء معدنى عود كند و همچنين باز به تشكَّلى و اتصالي ديگر تعيين آن مدد كند ، تا حيوانى كه آن مدد غذايى در وى مركوز است متولَّد گردد ، باز اسمى ديگر به وضعى و اتصالي كه حكمش در تأثير مخالف حكم اين اسم ممدّ و اتصال مظهر او باشد ، اقتضاى منع كند تا آن حيوان بميرد و باز به مرتبهء نباتى يا معدنى رجوع نمايد ، همچنين آن مدد در صدد تعويقات بسيار مىافتد در مرتبهء معدن و نبات و حيوان و باز در مزاج بذر به ازالت نطفه در غير موضعش و در رحم مادر به آفتى كه طارى شود ، تا آن گاه كه اتفاق افتد كه آن اسم ، از حيثيّت مظهر خود بى معارضى و مخالفى به وضعى و اتصالي تعيين آن مزاج كند ، تا به صورت غذا ، آن مدد نطفه شود و در رحم استقرار يابد و سالم ظاهر گردد .
و هر نوعى از اين تعويقات مستلزم قيدى و وصفى ناملايم و مستدعى حجابى مظلم و حايلى محكم است مر آن سرّ وجودى را و مانع از تحقّق به كمال مطلوب كه رجوع است به اوصاف كمال ( به اوصاف كمالى - خ ) به أصل و منشأ خود ( ش - خ ) و ظهور به كمال اسمايى تماما و جملهء اهوا و ميول طبيعى و انحرافات معنوى از آمال و امانى و ملابست شهوات و لذات جسمانى و متابعت تسويلات نفسانى و شيطانى و تشوّف به ملاذّ - دنيوى و تجنّب از محابّ اخروى و تعلَّقات به هر نوعى از لذات وهمى ، چون جاه و حشمت و تصرّف و تمكَّن و تعشّق به جميع ذخاير و اموال و املاك ناپايدار و ظهور به صورت حقد و حسد و جملهء اخلاق ذميمه تا ميل و تعشّق به انواع علوم بى طائل و ظنون و تخيّلات بى حاصل و عقايد غير مطابق تا حرف و صنايع نالايق الى غير ذلك ، همه از احكام و آثار اين تعويقات مذكورند .

177