و أسفل منها ما تحتها و ليس إلا الطريق . يعنى : اين علم كشف ، علمى است خاص كه حصول او از اسفل سافلين است چه رجل اسفل اعضاى ايشان است [ 150 - پ ] و طريق كه رجل بر آن نهند اسفل از او . لا جرم مجرمان كه كسب سبب افناء و اهلاك خويش كردند و به فناى سمات ناسوتى ، باقى به صفات لاهوتى گشتند تا اين وصف نقد وقت ايشان آمد كه ، بيت : < شعر > فانى ز خود و به دوست باقى اين طرفه كه نيستند و هستند < / شعر > و غطاى هستى موهوم ايشان منكشف شد و حجاب ملاحظه اغيار مرتفع گشت . پس حقيقت طارق و مطروق اليه و طريق را بتحقيق شناختند . همه اين سعادت كبرى و دولت عظمى ايشان را به واسطهء سلوك طريق دست داد كه اسفل سافلين است ، چه تحصيل كمالات متوقف است بر مرور به جميع مراتب و مقامات . و لهذا قال الله تعالى : * ( لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ رَدَدْناه أَسْفَلَ سافِلِينَ ) * [19] . فمن عرف أن الحق عين الطريق عرف الأمر على ما هو عليه ، فإن فيه جلّ و علا تسلك و تسافر إذ لا معلوم إلا هو . يعنى : پس هر كه به مشاهده حقانى و عرفان عيانى سرّ طريق اعلى الرفيق شناسد و داند كه طريقى كه بر آن سلوك مىكند عين حق است از آن كه سلوك از آثار به سوى افعال است و از افعال به سوى اسماء و صفات ذو الجلال و الجمال ، و از اسماء و صفات به سوى احدية الذات . و جميع اين مسالك ، مراتب حق است جلّ و علا و حق ظاهر در اين مراتب . پس دريابد امر را بر آن چه اوست و بشناسد كه سلوك و سفر او واقع در حق است و به مشاهده دريابد سلوك و سفر حق در مراتب وجودش ، و مطالعه كند سريان هويّت جناب مطلق در مظاهر فضل وجودش . بيت : < شعر > بتحقيق داند كه جوينده كيست در اين ره شب و روز پوينده كيست كدام است راه و نهايت كدام ضلالت كجا و هدايت كدام مراحل در اين منزل دور چيست نظر باز مشتاق و منظور كيست بداند كه عالم و معلوم هموست طلبكار خود زين معالم هموست < / شعر > فمن أنت ؟ ) * پس تو كيستى . يعنى چون دانستى كه حق عين سالك و عين طريق است