نام کتاب : الحياة ( فارسي ) نویسنده : علي حكيمي جلد : 2 صفحه : 392
شخص بيگانه و غريب صبور بود ، ( 1 ) چنان كه اصحاب او همواره دل غريبان را به دست مىآوردند . مىگفت : « چون ببينيد نيازمندى زبان به خواستن گشوده نيازش را برآوريد » . ستايش را جز به عنوان پاداش كارى نمىپذيرفت . سخن كسى را قطع نمىكرد ، تا او خود سخن خويش را تمام كند ، يا با برخاستن كسان مجلس پايان پذيرد . امام حسن گويد : پرسيدم كه سكوت او چگونه بود : گفت : سكوت پيامبر مبتنى بر چهار چيز بود : بردبارى ، دور انديشى ، اندازه نگاهدارى ، و تفكر . اما اندازه نگاهدارى او ، در مساوى نگريستن به مردمان و گوش فرا دادن به ايشان بود ؛ اما تفكر او ، در بارهء آنچه باقى مىماند و آنچه فانى مىشود . و بردبارى و شكيبايى براى او با هم جمع شده بود ، به همين جهت هيچ چيز او را به خشم نمىآورد و برنمىانگيخت . و دور انديشى براى او در چهار چيز فراهم آمده بود : برگزيدن نيك براى اينكه به آن اقتدا كنند ، دست كشيدن از زشت براى اينكه ديگران نيز از آن دست باز دارند ، سختكوشى در بارهء آنچه مايهء اصلاح امت مىشود ، و قيام كردن به آنچه خير دنيا و آخرت را براى ايشان در بردارد . الامام الصادق « ع » : كان رسول الله « ص » يقسم لحظاته بين اصحابه ، فينظر الى ذا و ينظر الى ذا بالسّويّة . . و لم يبسط رسول الله رجليه بين اصحابه قطَّ [1] . . ( 2 ) امام صادق « ع » : پيامبر « ص » نگاههاى خود را ميان يارانش تقسيم مىكرد ، و به اين يك و آن يك به صورت يكسان نظر مىانداخت . . پيامبر هرگز پاهاى خود را در برابر اصحابش دراز نكرد . 5 - الامام الصادق « ع » : لقي النبيّ « ص » حذيفة فمدّ النبيّ يده فكفّ حذيفة يده ، فقال النبي : « يا حذيفة ! بسطت يدي اليك فكففت يدك عنّي ؟ » فقال