نام کتاب : الحياة ( فارسي ) نویسنده : علي حكيمي جلد : 2 صفحه : 39
سر پا ايستاده بود . ( 1 ) بدين گونه آن مردمان سرگردان و حيران و نادان و نابسامان بسر مىبردند ، در بهترين خانه ( مكَّه ) امّا در كنار بدترين همسايگان . خوابشان بيدار خوابى بود ، و سرمهء چشمشان اشك ديده ، در سرزمينى كه دانشمند آن لگام بر دهان داشت ، و نادان آن عزيز و گرامى مىزيست . الامام علي « ع » : . . طبيب دوّار بطبّه ، قد أحكم مراهمه ، و أحمى مواسمه ، يضع من ذلك حيث الحاجة اليه : من قلوب عمي ، و آذان صمّ ، و ألسنة بكم ، متتبّع بدوائه مواضع الغفلة ، و مواطن الحيرة . [1] امام على « ع » : ( پيامبر يا جانشين او ) پزشكى ( روحانى ) است كه با پزشكى خود ( براى درمان بيماران روحى ) دوره گردى مىكند ؛ مرهمهاى خود را به خوبى درهم آميخته ، و اسباب داغ كردن خود را نيكو گرم كرده است ، و آنها را هر جا كه مورد نياز باشد مىنهد : در دلهاى كور ، و گوشهاى كر ، و زبانهاى گنگ ؛ با داروهاى خود به جستجوى هر جا غفلت است ( و هر كس غافل ) و هر جا حيرت است ( و هر كس حيران ) ، بر مىخيزد .