نام کتاب : الحياة ( فارسي ) نویسنده : علي حكيمي جلد : 1 صفحه : 707
7 * ( أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا ، لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَلا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ ، بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَآباءَهُمْ ، حَتَّى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ ، أَ فَلا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها ، أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ ، ) * [1] يا ايشان را خدايانيند غير از ما كه از ايشان نگاهدارى مىكنند ، خدايانى كه براى خويش نيز كارى نتوانند كرد ، و هيچ كس آنان را از خشم ما نگاه نتواند داشت ، بلكه اين ماييم كه ايشان و پدرانشان را يك چند در اين جهان برخوردار ساختيم ، تا اينكه عمرى دراز كردند ؛ آيا نمىنگرند كه فرمان ما به زمين مىآيد و از كرانه هاى آن ( شهر شهر ، و از مردم آن ، گروه گروه ) مىكاهيم ؟ آيا اين مردم ( ناتوان كه خود و زمينى كه در آن زندگى مىكنند اينسان در برابر قدرت ما ناچيزند ) توانند غالب بود ؟ ، 8 * ( وَالسَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ ، وَالأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ ) * ، [2] آسمان را به قوت بنا كرديم و پيوسته گسترش مىدهيم ؛ و زمين را گسترديم و نيكو گسترديم ، 9 * ( قالَتْ : أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيًّا ، قالَ : كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ ، وَلِنَجْعَلَه آيَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِنَّا ، وَكانَ أَمْراً مَقْضِيًّا ) * ، [3] مريم گفت : چگونه ممكن است مرا پسرى باشد در حالى كه دست آدميزادى به من نرسيده است و من بدكاره نبودهام ؟ ، ( فرستادهء آسمانى ) گفت : پروردگار تو چنين گفت كه اين كار بر من آسان است ؛ و ما آن پسر را آيتى بزرگ ( و پيامبرى عظيم ) ، و وسيلهء رحمتى گران از سوى خويش قرار مىدهيم ؛ و اين كارى است كه بر آن فرمان رفته است و شدنى است ،