بحسب آراء جمهور اين افادت كند پس جدل بالذات نافع بود در امور شركت و متوجه بود به دو غرض يكى تقرير و تاكيد اعتقاد نافع و ديگر كسر و نقض غير نافع و اول متعلق بمجيب بود و دوم بسايل و اما منافع جدل بالعرض چند گونه بود ا آنك صاحب اين صناعت مرتاض شود در اكتساب مقدمات تا مقدمات بسيار بكم و پسنديده بكيف در هر بابى ايراد تواند كرد و متخرج شود در اقامت حجت بر مطالب علمى و غير علمى ب آنك به قوت اين صناعت از تاليف مقدماتى كه انتاج هر دو طرف كند و تفحص حال هر يك تحصيل حق بتخصيص طرف موافق و تزييف ديگر طرف ممكن بود همچنانك از تفحص خواص و اعراض تحصيل فصول توان كرد ج آنك معرفت مشارك و مقابل هر چيزى مفيد زيادت بصيرت بود در معرفت آن چيز چه اقتضاء تميز كند پس نظر در مواد و صور جدلى در برهان نافع بود و به نظر در مقدمات اعم تميز برهانى از غير برهانى دست دهد د آنك متعلم چون در علم خاص تحقيق مصادرات نتواند كرد باشد كه جهل او بان مقتضى استيحاش و تنفر شود و موجب حرمان او باشد از آن علم و مقدمات جدلى چون افادت تصديقى كند ازالت آن وحشت و نفرت كرده باشد پس در تحصيل آن علم جهد كند تا آنگاه كه بمرتبه تحقيق مصادرات رسد ه آنك طالب غلبه را نيز در رسيدن بمطلوب نافع بود و چون مقصود از جدل الزام غير است لا محاله مشتمل بود بر نزاعى و در اغلب احوال جدل را باستعمال نوعى از عناد و احتيال احتياج افتد خاصه آنجا كه راى نافع حق مطلق نبود و بايراد مشهوراتى كه انتاج آن كنند و دفع مشهورات و صادقاتى كه انتاج مقابلش كنند محتاج شود و يا اگر حق بود و ليكن اثباتش ببرهان بحسب ادراك جمهور متعذر بود پس در نصرتش بمشهورات تمحلى و مراوغتى به كار بايد داشت و بضربى از لجاج محتاج شود و لفظ جدل