و بعد از معرفت اين اصول چند بحث ديگر از احوال علل مفيد باشد در اين علم و آن اين است ا از اين علتها بعضى علل وجودانند و آن فاعل و غايت بود و بعضى علل ماهيت و آن ماده و صورت بود كه اجزاء معلول باشند و موضوع از علل وجود بود اما قابل بود نه فاعل ب اين علتها باشد كه صناعى بود مانند علل تخت از نجار و چوب و صورت تختى و جلوس بر وى و باشد كه طبيعى بود مانند طبيعت كه علت فاعلى حركت و سكون است در اجسام طبيعى و ماده و صورت طبيعى و حصول در مكان طبيعى كه غايت حركت اجسام طبيعى است و باشد كه نفسانى بود و آن نفوس و اجرام نباتى و حيوانى و فلكى بود و صور و غايات افعال ايشان و باشد كه ازين جمله خارج باشد و از جمله امورى بود مفارق ماده كه آن را امورى ابداعى خوانند و آن دو گونه بود يكى آنچه ابداعى باشد بالذات مانند مفارقات كه مبادى اولى وجودند و ديگر آنچه ابداعى بالحد باشد مانند مقادير و اعداد ج باشد كه بعضى از اين علتها علت وجود بعضى بود چنانك فاعل علت وجود صورت باشد و باشد كه علت عليت بعضى بود چنانك غايت كه علت فاعل شدن فاعل بود د غايت بماهيت علت بود و بوجود معلول پس بماهيت متقدم بود و بوجود متاخر و فاعل بهر دو وجه علت بود و متقدم ه باشد كه بعضى از اين علل با يكديگر بنوع متفق باشند مانند محرك و متحرك چون هر دو جسم باشد و مانند آتش كه مقتضى احالت بعضى اجسام باشد با آتش و در اين صورت فاعل و صورت و غايت بنوع متحد باشند و باشد كه مختلف باشند و فاعل باشد كه فاعل تام بود يعنى بر تمام جهات مؤثريت مشتمل بود و به چيزى خارج از ذات خود محتاج نبود در