نام کتاب : لوامع صاحبقرانى ( شرح الفقيه ) ( فارسي ) نویسنده : محمد تقي المجلسي ( الأول ) جلد : 7 صفحه : 429
نيافتم و تشنگى بر من غلبه كرد و از حيات مايوس شدم پا بقبله دراز كردم به خاطرم رسيد كه آن حضرت را بان كيفيت بخوانم بر پشته بالا رفتم تخمينا از ده فرسخ راه شيخى ظاهر شد و بچشم هم زدني بمن رسيد و فرمودند كه تشنه گفتم بلى پس شتر را خوابانيد و لگنى من با خود داشتم يا أو و يقين ندارم كه أو كدام يك را فرمودند پس آن را از مشك پر از آب كردند و من آب خوردم پس آب در لگن كردند و استر مرا آب دادند و فرمودند كه سوار شويد سوار شدم و أو پيش افتاد و من از عقب أو مىرفتم تا مرا به راه رسانيدند و ناپيدا شدند بعد از آن يافتم كه حضرت صاحب الامر صلوات الله عليه بودند و فرياد بسيار كردم با گريه و زارى و فايده نكرد . و آن چه بر اين ضعيف واقع شد اين بود كه چهل و پنج سال قبل از اين تقريبا در وقت مراجعت از مشهد مقدس در شب تارى راه را گم كرديم و بر اين مقرر شد كه فرو آييم بعد بنده نيز بقصد آن حضرت فرياد كردم كه ناگاه عربى پيدا شد و ما را بر سر راه آورد و ناپيدا شد و گريه و زارى بسيار كردم و فايده نكرد . و در حديث صحيح از فضيل بن يسار منقولست كه گفت از حضرت امام محمد باقر صلوات الله عليه شنيدم كه جمعى از مسلمانان به سفري رفتند و راه را گم و بسيار تشنه شدند پس كفنها پوشيدند و هر يك در پاى درختى خوابيدند و پاها به جانب قبله كردند پس ناگاه مرد پيرى جامهاى سفيد پوشيده بود به نزد ايشان آمد و گفت برخيزيد دغدغه نيست آب آوردهام ايشان برخاستند و آب خوردند تا سيراب شدند پس ايشان گفتند تو كيستى حق سبحانه و تعالى ترا رحمت كند گفت از جنّىام كه با حضرت سيد المرسلين صلَّى الله عليه و آله بيعت كردهام و من از حضرت سيد المرسلين صلَّى الله عليه و آله شنيدم كه مؤمن برادر مؤمن است و چشم
429
نام کتاب : لوامع صاحبقرانى ( شرح الفقيه ) ( فارسي ) نویسنده : محمد تقي المجلسي ( الأول ) جلد : 7 صفحه : 429