نام کتاب : لوامع صاحبقرانى ( شرح الفقيه ) ( فارسي ) نویسنده : محمد تقي المجلسي ( الأول ) جلد : 7 صفحه : 327
را متصرف شد و جواهرى كه در درفش گاويانى بود كه در فتح يزدجرد از جهة عمر فرستادند كه اين را نتوانستيم قسمت نمودن چون هر پادشاهى از پادشاهان عجم چند دانه از جواهرى كه نظيرش نبود در آنجا نصب نموده بودند و بحسب روايات كثيره كه گذشت مال حضرت أمير المؤمنين صلوات الله عليه بود عمر آن را در بيت المال ضبط نمود عثمان غلامان حبشي بسيار از آن بيت المال خريد و از جهة ايشان كمر خنجرهاى مرصع ساخت ، و در هر خنجرى جواهرى از اين جواهر نصب نمود و جوهري كه قيمتش از همه بهتر بود به دخترش داد كه جقه ساخت و بر سر مىزد و به نحوه پادشاهان بازرگان هر قومي را چيزها از بيت المال مىداد و فقرا را محروم مىگردانيد . و كسى جرأت نمىكرد كه منع أو كند از اين افعال بغير از أبو ذر تا آن كه أبو ذر روزى داخل شد بر عثمان ديد كه صد هزار درهم در نزد أو ريخته بود گفت يا عثمان اين چه زر است عثمان گفت كه اين زر را از بعضي از أطراف آوردهاند و مىخواهم صد هزار درهم ديگر با اين ضم كنم و گنج بگذارم أبو ذر نصايح خشنه كرد و كعب الأحبار حاضر بود گفت چه قصور دارد هر گاه شخصي زكات مال خود را داده باشد اگر خانه بسازد كه يك خشتش طلا باشد و يكى نقره أبو ذر گفت دروغ مىگويى حق سبحانه و تعالى مىفرمايد « * ( الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ ) * الخ » يعنى جمعى كه گنج مىگذارند يا جمع مىكنند طلا و نقره را و در راه خدا نمىدهند بشارت ده ايشان را به عذابي دردناك تا به آخر كه گذشت . و غرض أبو ذر اين بود كه اين مال خراج است و مال كافه مسلمانانست و واجبست اخراج آن تا آن كه مكرر اين آية را بر أو مىخواند بعضي از صحابه
327
نام کتاب : لوامع صاحبقرانى ( شرح الفقيه ) ( فارسي ) نویسنده : محمد تقي المجلسي ( الأول ) جلد : 7 صفحه : 327