عَنْ كُدُورَةِ الاعتبارات و ارتفَعَتِ الكَثَراتُ العَقْليّة عَنْه بِنُورِ العِشْقِ الحَقيقي وَالحُبِّ الذّاتيّ حَتّى يبلغَ صاحِبه كَمالَ الإِخلاصِ وَكمال الإخْلاصِ نَفْيُ الصِّفاتِ . يعنى عشق جنونى است از جانب الله ، و عشق حقيقى تابع كمال حُسنى است كه حُسنهاى تمام عالم ، ذرّهاى از خورشيدِ حُسْنِ آن جناب است . پس عشق ، پاك و صاف مىگرداند معلوم خود را . يعنى آنچه در ذهن چنين عاشق است ، محو و صاف مىگرداند ، به سبب محبت معشوق حقيقى ، امور اعتبارى كه غير خود است از عاشق زايل مىگرداند يا صفات زايد بر ذات از معشوق محو مىگرداند و صفات را عين ذات مىداند ، و مرتفع مىسازد جميع صور عقليه [ را ] از عاشق آنجا كه سلطان عشق تسخير نمود لشكرِ عقل را چه ياراى ماندن ؟ حاصل كه جايى كه عشق غير معشوقْ سوز درآمد ، در آن ، عاشق به غير معشوق چيزى نمىگذارد در اين صورت ، آن عاشق كمال اخلاص به آن ذات مقدّس به هم مىرساند و غير ذاتِ بَحت چيزى در فضاى خاطر او جلوهء ظهور نمىكند و كمال اخلاص با ذات معشوق وقتى است كه غير معشوق را دوست ندارد و اگر اثبات صفت زايد بر ذات كند ، آن صفت را دوست خواهد داشت ، پس غير معشوق را دوست داشته و اين منافى اخلاص است ؛ چه ، هر صفت غير موصوف است . [1]
[1] « اگر گويند : كه آنچه سيّد حيدر آملى و شيخ بهاء الدين و امثال اين جماعت از احاديث نقل كنند اعتبار ندارد . جواب : آنكه ما مقلَّد شما نيستيم كه هر چه شما را صرفه كند گوييد اعتبار دارد و هر چه نكند ندارد . چه مصباح الشريعة كه هر كس را ربطى به كلام اصحاب عصمت باشد و سُبُل عناد و رَمَدِ فساد از ديدهء حق بين دور كند مىداند كه كلام معصوم است ؛ مىگويند اعتبار ندارد . و تأليف ملَّا معزّاىِ اردستانى در حيدرآباد ، بعضى مذمّت اهل عرفان را به آن الحاق كرده به نام مولانا احمد اردبيلى كردهايد و مىگوييد : كمال اعتبار دارد و دليل بر آنكه حديقة الشيعه از ملا احمد نيست : اوّل اينكه : ميرزا محمّد استرآبادى صاحب رجال ، فهرستِ تصانيف ملَّا ، ذكر كرده و حديقة الشيعة در آن نيست . و همچنين يكى ديگر از تلامذهء او تصانيف او تفصيل داده و حديقه در آن تفصيل نيست . و ثانى آنكه : ملَّا احمد آنقدر احتياط دارد كه لغتى كه نقل مىكند مىگويد : على ما في القاموس عندنا و على ما في المنتهى عندنا ، كه مبادا در كتاب او غلطى باشد . چگونه احاديثى كه معلوم نيست كه در كدام كتاب است و كه روايت كرده است همه جا مىگويد : به سند صحيح روايت شده كه صوفية كلَّهم مخالفونا ؟ و ثالث آنكه : در اين مدّت حديقة الشيعة از تصانيف او معلوم نبود و تصنيفات ديگرش مثل آيات احكام و شرح ارشاد و غيره مشهور بود و نام و نشان حديقة الشيعه نبود . بعد از آنكه از حيدرآباد اين كتاب [ را ] آوردند و قدرى از مذمّت عرفا الحاق كردند دفعةً واحدة جلوهء ظهور يافت . و رابع آنكه : ملَّا احمد در تصنيف خودش مثل آيات احكام و بعضى ديگر ، نام خود را مذكور نساخته ، و اگر فى المثل مصنّفى نام خود مذكور سازد در اوّل كتاب مذكور مىسازد ، چون شد كه در اوّل كتاب نام خود مذكور نساخته و در همين بابِ مذمّتِ صوفيّه نام خود درج نمود ؟ و خامس آنكه : در فهرستِ اوّل كتاب اشعار به مذمّت صوفيه نكرده و به ابواب ديگر كرده و اين دليل الحاق است ، كه مُلْحِق فراموش كرده كه در اوّل الحاق كند ، چنان كه در وسط كتاب كرده . سادس آنكه : حقير در هند بود كه ملَّا معزّا اردستانى اين تأليف مىكرد و از آن تأليفات دارد تا آنكه در تاريخ سنهء اربع و مائه و الف در اصفهان ديد كه همان تأليف ملَّا معزّا است كه با بعض ملحقات به نام ملَّا شده . سابع آنكه : حديثى كه صدوق در معانى الأخبار در مذمّت بعض علما و فقهاء سوء آورده ، و همچنين شيخ طوسى در تصانيف خود ، اين فقره ندارد كه لأنّهم لا يميلون إلى التفلْسُف و التصوّف و در حديقه اين فقره را الحاق كردهاند . و فاضل ربّانى محمّد باقر خراسانى مىگفته : كه من مىدانم كه اينها وضع كيست ؛ امّا مصلحت نمىدانم كه بگويم . ثامن آنكه : در جميع آيات احكام بعد از تفسير آيه ، ملَّا احمد عليه الرحمة همه جا اظهار به تصوّف مىكند چگونه مذمت مىكند ؟ تاسع آنكه : ملاحِده و زنادقهاى چند را صوفى نام كرده ، لعن و طعن مىكند . چنانچه در تبصرة العوام است و ملَّا احمد اين قدر بى ديانت نيست . عاشر آنكه : فحشى چند در آن باب مذكور كرده كه شأن ملا احمد نيست . ظاهراً حديث « إذا رأيتم أهل البِدَع و الرأي فباهتوهم » كه مراد ، امرِ به حيران كردن و مبهوت ساختن است به دلايل و براهين اين معنا فهميدهاند كه بهتان بگويد . و زنادقه را نام صوفيه كرده زبان طعن گشوده . و فى الحقيقه طعن بر خود كردهاند انصاف مطلوب است كه احاديثى كه فضلا در مدح عشق و عرفان نقل مىكنند موافق ديانت اعتبار ندارد ؛ و وضع احاديث و به سند صحيح نسبت به ملَّا احمد دادن اعتبار دارد ؟ فاعتبروا يا اولي الاگبصار و استعيذُوا بالله من شرِّ الاگشرار و أهل الشقاق و العناد و الضرار » . و آنچه در كافى در باب دخول الصوفية على أبي عبد الله عليه السلام كه فى الجمله دلالت بر مذمّت دارد ، مذمّت معاندين حضرات است ، همچنان كه مذمّت فقهاى معاندين واقع است . و اين معنا مفصّل در موضع خود شرح شده . تمّت الحاشية ( منه مدّ ظلَّه العالى ) . گفتنى است كه اين مطالب از اين رساله در مجموعه مقالات كنگرهء محقق اردبيلى نقل ، و به تفصيل دربارهء آنها بحث شده است .