نام کتاب : رسائل فقهى ( فارسي ) نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 327
در بارهء خدا از زبان يك دهاتى خراسانى مىگويد : < شعر > امشو بهشت خدا وايه پندرى طاهر عروس بن شو آرايه پندرى او زهره كه مىگى خطره ماهره مخه وز مشترى به زهره خطر خوايه پندرى ما تموم يوسف و زهره به گنج ابر از پشت پرده چشم زليخايه پندرى < / شعر > تا اين كه مىگويد : < شعر > تو پندرى خدا مثال فرشته ى يا نه ، مثال مردم دنيايه پندرى هستش خدا مثال يكى پادشاه پير بالاى آسمان تندور پايه پندرى هر جا كه را مره ادماش با خودش مره ديوون خونه ش چو حيطه مصفّايه پندرى < / شعر > اين ابيات حالت طنزى دارد البته مىگويد آنها ( آن مردم روستايى ) اين طور گمان مىكنند . ولى ملك الشعراى بهار در جامعه اين مفاهيم را مطرح مىكند . در داستان موسى عليه السّلام و شبان ، مولوى طنز نمىگويد . و نه تنها مرحله پايين معرفت توأم با اخلاص را بيان مىكند و طنز نيست بلكه ارزش اخلاص را با حد اقل معرفت بيان مىكند . گاهى هم طنزها چون به مقامات مقدس بر مىخورد بيان كردن آن اشكال دارد . و من كه اشعار فوق را حفظ كردهام فقط براى اين است كه ، در تدريس و بيانات تربيتى بگويم : شعراى عزيز و گرانمايهء ما پا از گليم خود بيرون نگذاريد . طرح مسايل اعلاى الهى با اين گونه بيانات صحيح نيست با اين كه ملك الشعراى بهار در ادبيات فارسى خيلى مقام بالايى دارد و نظرات ادبى او واقعا
327
نام کتاب : رسائل فقهى ( فارسي ) نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 327