لدينه ، حافظا لنفسه ، مطيعا لأمر مولاه ، مخالفا لهواه » [1] بودن را در مرجعيت شرعيّه اعتبار فرمودهاند ، عاصم ديگرى متصوّر نباشد و با اتّصاف به اضداد مذكورات و اجتماع اوصافى كه در همان روايت شريفهء « احتجاج » براى علماى سوء و راهزنان دين مبين و گمراه كنندگان ضعفاى مسلمين تعداد و در آخر همه : « أولائك أضرّ على ضعفاء شيعتنا من جيش يزيد ( لعنه اللَّه ) على الحسين عليه السّلام » [2] فرمودهاند . نه از اعمال استبداد و استعباد رقاب و اظهار تحكَّمات خود سرانه بعنوان ديانت ، مانعى متصوّر و نه ضعفا و عوام امّت بر تميّز فيما بين اصناف و اوصاف متضادّهء مذكوره در روايت شريفه ، و تحذّر از وقوع در شبكه و دام صيّادان راهزن مقتدر و نه بعد از افتادن در اين دام از روى تقصير يا قصور و لازمهء ديانت پنداشتن اين پيروى و تمكين [ را از ] استحكام مبانى دين ، و جهل مركَّب و شرك به ذات احديّت - عزّ اسمه - مفرّى از آن دارند ، و از اين جهت طريق علاج مسدود و تخليص از اين ورطه متعذّر به نظر مىآيد ، و لكن معهذا چون فاعليّت ما يشاء و حاكميّت ما يريد و قاهريّت بر رقاب و لا يسأل عمّا يفعل و شريك البارى بودن جبابره و طواغيت ، نه مطلبى است كه در هيچ شريعت و دين و مذهب و كتابى ، فضلا از دين قويم اسلام و خاصّه بر مذهب اماميه ، لباس مشروعيتش توان پوشانيد ، و اعانت براين بت پرستى - به
[1] طبرسى ، احتجاج ، ج 2 ، ص 511 امام حسن عسكرى عليه السّلام مىفرمايد : « فامّا من كان من الفقهاء صائنا لنفسه ، حافظا لدينه مخالفا على هواه ، مطيعا لأمر مولاه ، فللعوام أن يقلَّدوه » يعنى آن گروه از فقهاء كه نگهدار نفس خويش ، حافظ دين خود و مخالف با هواى نفس خود ، مطيع امر مولاى خويشاند ، بر عوام لازم است كه از او تقليد كنند . [2] همان ، ص 512 .