الدّين ، و تركت محاجّ السّنن ، فعمل بالهواء ، و عطَّلت الأحكام ، و كثرت علل النّفوس ، فلا يستوحش لعظيم حق عطَّل ، و لا لعظيم باطل فعل ، فهنالك تذلّ الأبرار و تعزّ الاشرار ، و تعظم تبعات اللَّه عند العباد ، فعليكم بالتّناصح في ذلك و حسن التّعاون عليه ، فليس أحد - و ان اشتدّ على رضا اللَّه حرصه ، و طال في العمل اجتهاده - ببالغ حقيقة ما اللَّه اهله من الطَّاعة له ، و لكن من واجب حقوق اللَّه على العباد النّصيحة بمبلغ جهدهم ، و التّعاون على إقامة الحقّ بينهم » ، إلى أن قال - صلوات اللَّه عليه - « و إنّ من أسخف حالات الولاة عند صالح النّاس أن يظنّ بهم حبّ الفخر و يوضع أمرهم على الكبر » . إلى أن قال - صلوات اللَّه عليه - « فلا تكلَّمونى بما تكلَّم به الجبابرة » ، إلى [1]
[1] نهج البلاغه ، خ 216 « اما بعد ، بى گمان خداى سبحان مرا بر شما با ولايت امرتان و شما را بر من حقى قرار داده و اين حقوق متقابل ميان من و شما برابر است ، حق در مقام سخن فراخترين ميدان ، ولى در مقام عمل و انصاف ميدانى بسيار تنگ است . حق چون به سود كسى اجرا شود ، ناگزير به زيان او نيز بكار خواهد رفت و به زيان هر كسى اجرا شود ، به سود او نيز جريان مىيابد . اگر حق در موردى تنها به سود كسى باشد و ضررى را متوجه او نكند ، تنها خداى سبحان است نه آفريده هاى او ، زيرا بر بندگانش قادر است و در قلمرو قضاى او عدالت جريان دارد . در عين حال در اين مورد نيز حق را متقابل قرار داده ، حق خود بر بندگان را اطاعت خويش قرار داده ، و در برابر پاداش آن را ، از سر فضل و گشايشى كه او را شايسته است ، ثواب مضاعف مقرّر فرموده است . خداى سبحان حقوق متقابل در روابط اجتماعى انسانها را بخشى از حقوق خود قرار داده كه بزرگترين حقى كه واجب كرده ، حقوق متقابل مردم و زمامداران است . و اين فريضهاى الهى است كه خداوند سبحان آن را براى هر يك بر ديگرى واجب كرده است و آن را نظام همبستگى و وسيلهء شكوه دينشان قرار داده ، چنانكه مردم جز با اصلاح زمامداران و زمامداران نيز جز به پايمردى مردم صلاح و فلاح نمىيابند . پس هرگاه مردم حق زمامدار را بپردازند و زمامدار نيز حق مردم را ادا كند ، حق در ميانشان عزيز گردد و راههاى دين استوار شود و نشانه هاى عدالت راست شود و سنّتها در روندى صحيح جريان يابد بدين سان زمانه اصلاح گردد و به دوام دولت اميد رود و طمعهاى دشمنان به يأس مبدّل شود و هرگاه مردم بر زمامدار خويش چيره شوند يا زمامدار با مردم زورگويى كند ، اختلاف كلمه رخ نمايد و نشانه هاى ستم آشكار شود و فريب و دغلبازى در دين فزونى گيرد و راههاى اصلى سنّت ترك شود . هوى و هوس مبناى عمل شود و احكام تعطيل گردد و بيماريهاى نفوس افزايش يابد ، به طورى كه از تعطيل حق هر چند بزرگ ، و انجام باطل هر چند عظيم كسى دچار نگرانى و وحشت نشود ، لذا نيكان ذليل شوند و اشرار عزت يابند و بندگان گرفتار عذاب خدا شوند . پس بر شما باد پند دادن متقابل در اين زمينه و همكارى نيك بر آن ، هيچكس هر چند كه بر رضاى الهى سخت حريص باشد و در كوشش و عمل سابقهاى طولانى داشته باشد ، به حقيقت اطاعت الهى چنانكه شايستهء اوست ، نخواهد رسيد . اما بخشى از حقوق واجب خدا بر بندگان اين است كه به قدر توان خود از نصيحت و دلسوزى دريغ نورزند و بر اجراى حق در ميان خود همكارى كنند . ( تا آنجا كه حضرت مىفرمايد : ) بى گمان از پستترين حالات زمامداران در نگاه مردم شايسته آن است كه در حق آنان گمان رود كه دوستدار ستايشاند و امر خود را بر كبر و غرور بنا نهادهاند ( تا آنجا كه حضرت مىفرمايد : ) با من آن گونه كه با ستمگران و جباران سخن مىگوئيد ، سخن مگوئيد . .