نام کتاب : ادوار فقه و كيفيت بيان آن ( فارسي ) نویسنده : محمد ابراهيم جناتي جلد : 1 صفحه : 211
نمىتوان قائل به مجاورت شد . چنانچه گفته شود : اعراب به سبب مجاورت با حرف عطف نيز آمده است ، مانند قول شاعر : < شعر > فهل أنت ان ماتت اتانك راحل إلى آل بسطام بن قيس فخاطب < / شعر > كه در آن خاطب با حرف عطف « فاء » به جهت متابعت از ما قبلش مجرور آمده است . در پاسخ مىگوييم خاطب مرفوع مىباشد ، زيرا آن معطوف به راحل است . و اما جر آن يا از باب وهم است و يا به خاطر قافيه شعرى . و يا آن كه مىگوييم مقصود از « فخاطب » فعل امر است ، نه اسم فاعل . و جر آن به خاطر قافيه شعرى است . و اما نصب ارجل به فعل مقدر « اغسلوا » نيز اشكال پذير است ، زيرا أولا تقدير خلاف اصل است و ثانيا ، در صورتى صحيح است كه حملش بر لفظ مذكور در كلام ممكن نباشد . مانند مثال گذشته : « علفتها تبنا و ماء باردا » زيرا ، « ماء » علوفه قرار نمىگيرد ، از اين رو مىگوييم « ماء » منصوب به فعل مقدر « سقيتها » است . ولى مورد بحث اين گونه نيست ، به اين علت كه در آن عطف « ارجلكم » بر محل « برؤسكم » كه منصوب است ممكن مىباشد . در هر حال ، آيه ظهور در وجوب مسح ارجل دارد چه معطوف بر لفظ « رؤسكم » باشد كه مجرور است و چه معطوف بر محل آن كه منصوب و مفعول به « امسحوا » است . و اضافهء باء بر « برؤسكم » براى تبعيض است و گر نه مادهء مسح به خودى خود متعدى است و نياز به آن ندارد . در نتيجه ، به مقتضاى عطف : ارجل و رؤس داراى حكم واحد هستند و آن مسح مىباشد . بلاغت نيز اين گونه اقتضا دارد ، زيرا با منقضى شدن جملهء اول از آيه « فاغسلوا . . » كه دلالت بر وجوب شستن صورت و دستها دارد ، جمله دوم آيه « و امسحوا . . » شروع شد كه دلالت بر وجوب مسح سر و پاها دارد . از اين رو مىتوان ادعا كرد ، « ارجلكم » عطف به « رؤسكم » كه مسح آن واجب است شده ، نه عطف به « وجوهكم » كه شستن آن واجب است . به همين مطلب در وسايل الشيعه ( ج 1 ، ص 295 ) در خبر غالب بن هذيل اشاره شده است . او مىگويد : به ابو جعفر عرض كردم آيهء * ( « وَامْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ » ) *
211
نام کتاب : ادوار فقه و كيفيت بيان آن ( فارسي ) نویسنده : محمد ابراهيم جناتي جلد : 1 صفحه : 211