و ما احتجت إلى أحد مع علمك [1] » 16 - حافظ ابو نعيم در كتاب « حلية الاولياء » به اسنادش آورده كه پيغمبر ( ص ) گفت : « أدعو إلى سيّد العرب » يعنى على را بخوانيد . عائشه گفت : « ألست سيّد العرب ؟ » پيغمبر ( ص ) گفت : « انا سيّد ولد آدم و على سيّد العرب » چون على ( ع ) آمد پيغمبر ( ص ) انصار را بخواند ، چون انصار آمدند به ايشان چنين گفت : « يا معشر الانصار ألا أدلَّكم على ما إن تمسّكتم به لن تضلَّوا بعده ابدا [2] » گفتند : او كيست پيغمبر ( ص ) در پاسخ گفت : « هذا علىّ فأحبّوه بحبى و اكرموه به كرامتى . فانّ جبريل أمرني بالَّذي قلت لكم من الله عزّ و جلّ »
[1] شيخ مفيد در آخر مجلس 27 از « امالى » خود ، به اسناد خويش از سعيد بن مسيّب اين مضمون را آورده كه او گفته است : « مردى را شنيدم كه ابن عباس را از على ( ع ) پرسيد پس ابن عباس بوى چنين پاسخ گفت : على به دو قبله نماز گزارده به دو بيعت ، بيعت كرده و هيچ گاه بت نپرستيده و بر فطرت تولد يافته و يك طرفهء عين به خدا شرك نياورده است آن شخص گفت : من از اينها نپرسيدم بلكه مرادم اينست كه چطور على مردم بصره و مردم شام و مردم نهروان را كشت ؟ ابن عباس گفت : آيا به نظر تو على داناتر است يا من ؟ گفت اگر على را من از تو اعلم مىدانستم از تو نمىپرسيدم ! ! ابن مسيّب گفت : ديدم ابن عباس را كه به شدت خشمناك گرديد آنگاه گفت : مادرت به مرگت بنشيند ، علم من از على است و علم على از پيغمبر ( ص ) است و خدا از بالاى عرش به پيغمبر چيز آموخته است علم پيغمبر ( ص ) از خدا و علم على از پيغمبر ( ص ) و علم من از على است و علم همهء اصحاب پيغمبر ( ص ) نسبت بعلم على مانند يك قطره است از هفت دريا » [2] - ابن ابى الحديد نيز نظير اين حديث را از زيد بن ارقم آورده بدين عبارت كه پيغمبر ( ص ) گفته است : « الا ادلَّكم على من ما ان تسالمتم عليه لم [ ظ : لن ] تهلكوا ان وليّكم اللَّه و امامكم على بن ابى طالب فناصحوه و صدّقوه فان جبرئيل أخبرنى بذلك » آنگاه ابن ابى الحديد گفته است : اگر بگويى اين روايت نصّ و صريح است در امامت على مىگويم « يجوز ان يريد انه امامهم فى الفتوى و احكام الشريعة لا فى الخلافة » !