همانا ترجمهء سلمان را ، چون مانند خورشيد از توصيف بىنياز مىباشد ، ترك مىكرديم ليكن براى جلب توفيق و بركت و ميمنت و هم به رعايت التزام بعهد ، آن چه در اين موضوع در كتاب رجال مزبور ( رجال كشّى ) مىباشد مسطور مىداريم و بقيه را به آخر جلد ششم و جلد هشتم از كتاب « بحار الأنوار » و بكتاب « نفس الرحمن فى فضائل سلمان » احاله مىدهيم . » كشّى در رجال خود رواياتى زياد در مدح سلمان آورده و همان روايات را ممقانى نيز نقل كرده است . خطيب بغدادى ( متوفى در 463 ه . ق ) در تاريخ خود ( ذيل ترجمهء زيد بن صوحان ) به اسناد خود آورده است : « كان زيد بن صوحان يقوم اللَّيل و يصوم النّهار و اذا كانت ليلة الجمعة احياها . . فبلغ سلمان ما كان يصنع . فاتاه فقال اين زيد ؟ قالت امرأته : ليس هاهنا . قال : فانّى اقسم عليك لمّا صنعت طعاما و لبست محاسن ثيابك ثمّ بعثت إلى زيد قال : فجاء زيد فقربت الطعام . فقال سلمان : كل يا زييد قال : إنّي صائم . قال : كل يا زييد لا ينقص ( او تنقص ) دينك . انّ شرّ السّير ، الحقحقة [1] انّ لعينك عليك حقّا و انّ لزوجتك عليك حقّا . كل يا زييد ! فاكل و ترك ما كان يصنع . » مجلسى ، در جلد ششم بحار ، رواياتى زياد در بارهء فضائل علمى و اخلاقى سلمان آورده كه از آن جمله روايت زير را كه از كتاب « اختصاص » نقل كرده بطور خلاصه در اينجا مىآوريم : ابن نباته از على عليه السّلام پرسيده است كه در بارهء سلمان چه مىگويى ؟ در پاسخ گفته است : « ما اقول فى رجل خلق من طينتنا و روحه مقرونة بروحنا ؟ ! خصّه الله تبارك و تعالى من العلوم به أوّلها و آخرها و ظاهرها و باطنها و سرّها و علانيتها » آنگاه اين مضمون را فرموده است : نزد پيغمبر ( ص ) رفتم سلمان را جلو آن حضرت نشسته يافتم اعرابى وارد شد و سلمان را از جاى خود دور كرد در آنجا نشست ، پيغمبر ( ص )
[1] الحقحقه : المتعب من السّير . و قيل : ان تحمل الدّابّة على ما لا تطيقه . ( عن النّهاية )