گرديد بعلاوه در طى بحث سيم كه بحث از خصوصيات عهد صحابه مىباشد ( و در آنجا از دو مدرك ديگر نيز كه در آن عهد پديد آمده و براى دوره هاى بعد فى الجمله مورد استناد واقع گرديده بحث به ميان خواهد آمد ) شواهد و مثالهايى زيادتر براى طرز تفقه و كيفيت استنباط ازين مدارك يا دو موضوع روشنتر خواهد شد . بهر حال شايد نخستين استدلالى كه به قرآن مجيد بعد از رحلت شده استدلال ابو بكر [1] در برابر عمر كه منكر وفات پيغمبر ( ص ) شده به اين آيهء شريفه : * ( إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ ) * بوده و نخستين استدلالى كه از سنّت به عمل آمده استدلال به : « الائمّة من قريش » باشد كه ابو بكر انصار را كه ، به ظاهر مىخواستند سعد را به خلافت انتخاب كنند و بعد به اين قانع شدند كه « منّا امير و منكم امير » به وسيلهء آن مجاب كرد و بعد از آن استدلال با مثال « انّا معشر الانبياء لا نورّث . ما تركناه صدقة » باشد . بالجمله در خاتمهء اين قسمت به جا است كه بطور خلاصه گفته شود : استناد بحديث بطور مطلق يا در برابر قرآن بعنوان تصرف ، بمعنى عام ( تخصيص تقييد و حتى نسخ ) از زمان خود پيغمبر ( ص ) آغاز شده و در عهد صحابه نيز معمول بوده است . ابو بكر احمد بن على بن ثابت خطيب بغدادى ( متوفى به سال 460 ه . ق ) در كتاب « الكفاية فى علم الدّراية » احاديث و آثارى متناسب با اين زمينه آورده كه قسمتى از آنها در زير ياد مىگردد : 1 - از پيغمبر ( ص ) كه فرموده است : « لا ألفينّ احدكم متّكئا على اريكته ياتيه الامر من امرى ممّا أمرت به او نهيت عنه فيقول : لا ندرى . ما وجدنا فى كتاب الله اتّبعناه » . 2 - از پيغمبر ( ص ) در بارهء ارث « لا يرث المسلم ، الكافر و لا الكافر المسلم » كه به عقيدهء
[1] - در بعضى از كتب معتبر علماء تسنن ( كه اكنون به يادم نيست ) ديدهام كه عباس عموى پيغمبر ( ص ) و هم ديگرى از صحابه پيش از اين كه ابو بكر به آن محل برسد اين آيه را بر عمر خواندهاند و او نشنيده گرفته تا ابو بكر به آن محل رسيده و او آيه را خوانده و عمر قانع شده است ! !