پيغمبر ( ص ) فرمود « اين تيغ مرا نيست و ترا نيست مسلمانان را است برو بر سر غنائم نه . به من بيامدم و بر سر غنائم نهادم و رنجى عظيم به من رسيد . گفتم : باشد اين تيغ به كسى افتد كه اين رنج نبرده باشد كه من . خداى تعالى اين آيه فرستاد و رسول قسمت غنائم كرد و آن تيغ با رسول ( ص ) افتاد به من بخشيد » مالك بن ربيعه نظير اين قصه را براى تيغى گرانبها به نام « مرزبان » در بارهء خود نقل كرده است . راجع به اين كه مراد از لفظ انفال در اين آيه چيست ؟ مفسران اختلاف كردهاند . در اين موضع عين عبارت ابو الفتوح را ، كه به ظاهر مانند بسيارى از مواضع ديگر تفسير او ترجمهء عبارات « التبيان » مىباشد ، چون پارسى است مىآوريم : « . . بعضى گفتند : مراد ، از غنائم است كه رسول روز بدر برگرفت ، صحابه گفتند : اين كرا است ؟ خداى تعالى گفت : خداى را و پيغمبر را است و اين قول عبد الله عباس است و عكرمه و مجاهد و ضحاك و قتاده و ابن زيد . « على بن صالح بن حى [1] گفت : آن انفال سراياست كه رسول ( ص ) سريّتى را ، اى جماعتى را به جايى فرستادى آمدندى و غنيمتى آوردندى آنگه پرسيدندى كه اين كرا است ؟ خداى تعالى اين آيه فرستاد كه خداى را است و پيغمبر را است . « عطاء گفت : آن چيزى است كه از مشركان بدست مسلمانان افتادى بى قتال : از بنده و پرستارى ( جاريه ) و اسبى و مانند اين ، گفت : آن خاص پيغمبر ( ص ) را باشد . « روايتى ديگر از عبد الله عباس آنست كه انفال آن بود كه از غنائم فرو افتد از درعى و رمحى و مانند . « و روايتى ديگر آنست كه آن سلب و سلاح و جامه و اسب كه مرد مقتول را باشد رسول را بودى به آن دادى كه او خواستى .