مردم در وضع قانون و شرع ، منازعت كنند هرج و اختلال كه از وقوعش بيم و حذر مىبود واقع مىگردد پس واجب است كه شارع و قانونگذار از ديگر افراد به استحقاق و طاعت ممتاز باشد تا سائر اشخاص در پذيرفتن شريعت ، او را اطاعت كنند . استحقاق طاعت هنگامى استقرار مىيابد كه آيات و علائمى بر بودن آن شريعت از جانب آفريده گار كل با شارع باشد و آن آيات ، معجزات اوست و معجزه بر دو گونه است : 1 - قولى 2 - فعلى خواص ، به معجزهء قولى مطيعتر و عوامّ در برابر معجزهء فعلى فرمانبردارتر مىباشند ليكن معجزه فعلى بى معجزهء قولى به تمام نمىرسد چه نبوت و اعجاز بى دعوت بخير بحصول نمىپيوندد پس ناچار شارعى بايد كه او پيغمبر صاحب معجزه است . . » در مقدمهء چهارم ، كه خواجه در اين مقام براى تشريح عبارت شيخ آورده ، لزوم وعد و وعيد و ثواب و عقاب اخروى و لزوم عبادات مكروه و لزوم دعوت شارع به خداشناسى ، و امثال اين امور را ، اثبات كرده كه چون آن قسمت به طرز قانونگذارى و تشريع مربوط است نه به اصل آن از ترجمه و نقلش در اين موضع صرف نظر شد . در اينجا لازم است يادآور شوم كه اين دليل براى اثبات ضرورت وجود قانون در ميان بشر مسلم و معتبر است ليكن اثبات نبوت عامه ، چنان كه حكماء خواستهاند ، به وسيلهء آن خالى از تأمل و نظر نيست . ابن خلدون در مقدمهء كتاب خود پس از اين كه اين دليل را به تفصيل تقرير نموده و از آن وجود فرمانروايى را كه متكفل تنظيم امور اجتماع و متحمل رفع و دفع تعدى و ستم باشد استنتاج كرده و آن فرمانروا را به نام « وازع » خوانده و آن را بر سلطان مستولى و قادر ، منطبق گرفته اين مضمون را گفته است :