responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تحفه حكيم مؤمن يا تحفة المؤمنين ( فارسي ) نویسنده : محمد مؤمن بن محمد زمان تنكابني    جلد : 1  صفحه : 11


مخصوص كه آب را در ظرف روى توتيا كرده در آب شوره حركت دهند و او جزو اعظم بارود است ابل بهندى اسم بال است ابر به فارسى اسم ؟ ؟ است ابوخلسا به فارسى موچوبه نامند و اصناف مىباشد قسم اول نباتيست شبيه ببرك كاهو وباريكر و با خشونت و سياه لون وملاصق زمين و ؟ ؟
مرغب وكلش اشقر و دانهء او سياه و پنجش به قدر انگشتى و بسيار سرخ و قوتش تا چهار سال باقى مىماند در اول دويم كرم و خشك ومحلل اخلاط مرارى ومالحه و قابض اسهال و تدرخيص ودابغ معده و مخفف وطبيخ او جهة درد سپرز و جگر و نقرس ورد كرده وحصاة و يرقان و بتهاى كهنه و طلاى او جهة بهق و سوختگى آتش و جراحات و تحليل خنازير و با آرد جو جهة حمره كه باد سرخ گويند نافع ومصدع و مصلحش روغن بنفشه و كدو وقدر شربتش دو درهم است چو پنج او را در روغن بجوشانند وقيروطى ترتيب دهند جهة سوختگى آتش وحمول آن و به دستور حمول پنجش با ماء العسل مخرج جنين و در جميع افعال بنج او قوى تر است و قسم ثانيرا برگ بزرگتر و خشن‌تر و ساقش دراز و خشن و پر شعبه و گلشن مايل به بنفشى و ريزه و قابض‌تر از قسم اول و ضمادش جهة حمره و منع عرق انضع و و بسيار حاس طبع است و قسم سيم را برگ ريزه تر از اول و خشونت كمتر و شاخهاى او ريزه و گلشن بنفش و پنجش درازتر و سرخ وشد طعم تر از وجهة گزيدن افعى دو مثقال از پنج او با شراب بهترين اشياء است و تعليق او مانع گزيدن هوام و قسم چهارم شبيه بثالث و از آن كلش ريزه‌تر وبغايت سرخ در آخر دويم گرم و خشك و يك مثقال او بامثل او زوفاء وقرد ماناجهة حب القرع و ساير كرم امعأ بغايت نافع وضماد شن با پيه بريابيه خوك جهت خنازير ونقرس واورام صلبه و عصارهء او با عسل جهة قلاع وحمول وجلوس در طبيخ او جهة ورم صلب رحم او احتباس حيض واحراج جنين وسعوط او جهة ثقيهء دماغ و رفع آثار وغلظهء طبقات چشم و با سركه شربأ وضماد اجهة سپرز مفيد وقطور روغنى كه در او جوشانيده باشند جهة درد كوش وثقل سامعه بهترين ادويه وجالى بياض چشم ومحلل ورمها است وكلشن در جميع افعال قوىتر از برگ او و آشاميدن بنج وكل و تخم او به قدر يك مثقال بغايت مدبر حيض و مخرج جنين مرده و زنده است ابريسم بكسر اول و ثالث وفتح سين مهمله ابريشم است و گويند مراد از او فيله است كه كرم ابريشم او را سوراخ نكرده بيرون نيامده باشد چه سوراخ كردهء او را قزنامند و آنچه در آب پخته نخ از او كشيده باشند از قسم ابريشم خام نيست بلكه حرير عبارت از اوست در اول گرم و خشك و با تقطيع وتنشيف وبغايت مقوى دل و روح طبيعى و ماه ومسمن بدن وجهة خفقان وصعف معده وريه و آب مطبوخ او با شكر جهة تفيتح سده‌ها و نيكو كردن رنگ رخسار نافع ومحرق آن ضعيف‌تر وجهة قرحه ودمعه وسلاق وجرب چشم و پوشيدن حرير جهة دفع بهم رسيدن قمل آزموده ومحرق او مضر كرده و مصلحش اسارون وقدر شربتش از يك درهم تا سه درهم وبدلش مرواريد سوخته شسته است و بهترين طريق استعمال او بسيار ريزه بمقراض كردن و با جواهر و ساير ادويه بر روى سنگ سائيدن است ابهل بفتح اول وسكون ثانى وضم ثالث وبكسر اول و ثالث يز آمده است و آن قسمى از سر و كوهى است و مراد از او بار اوست شبيه به بنق تازهء او سرخ و رسيده‌اش سياه و با اندك شيرينى و قبض وحده و عطريه و بزرگتر از بار عرعر كه قسم اشهر سرو كوهى باشد و برگش شبيه به برگ درخت كز در سيم گرم و خشك و بغايت لطيف وباقوه محففه وقابضه ولذاعه ومحلل ومدرحيض ومسقط جنين وزايل كنندهء عفونت قروح خبيثهء مزمنه ومسحوق او با عسل جهة ربو و بواسير و مطبوخ او جهه استسقأ و چون ده درهم او را دانه بيرون كرده با روغن كاوى تازه به قدر آنكه او را فرو گيرد بر آتش بگذراند تا روغن را جذب كند پس سائيده وباده درهم فانيد مخلوط نموده هر صبح دو درهم او را با آب گرم بارد المزاج بنوشد جهة دردهاى اسافل بدن و بواسير وباد بواسير و رفع اقسام گرم امعأ بغائتس نافع و چون با عسل سرشته هر روز از يك درهم تا سه درهم او را مداومت نمايند حيض منقطع را جارى سازد وبجهة ربو و بواسير مجرب دانسته‌اند و چون در روغن زيتون بجوشانند تا روغن سياه شود قطور او جهة كرى تازة وكهنة محرب وضماد او به دستور ضماد بركش جهة اورام حاره وسياى جلد و چرك و آثارى كه از فضول بهم رسد و سرخى كه بعد از به شدن زخم در عضو بماند وجهة قروح ساعيه وآكله ونمله واندمان جراحات مفيد و طلاء او با سركه جهة داء الثعلب مجرب و با انجير جهة جمود اعضا و با عسل جهة جراحت بن دندان و تعفن وآكله آن ولعوق يكوقيهء آن با نصف اوقيه روغن تازهء كاوى و مثل هر دو عسل يك هفته مداومت كند جهة ربو مجرب دانسته‌اند ومضر جر ومصلحش خولنجان ومضر معده و مصلحش حماما وعسل و بدش بوزن او جوز السرو ومثل آن بيلخه ودر تلطيف بوزنش دارچين وقدر ستبش تا سه درهم است ابوقانس بلغة يونانى هم غاسول روميست وابوقاوس واوقاوس نيز كويند و در بلاد شام و مصر و انطاكية بسيار است نبايست ما بين درخت و گياه برگش از برگ زيتون باريك‌تر و ما بين برگها خارهاى سفيد دارد و شكوفه آنسفيد و شبيه بكل لبلاب و شاخهاى او پراكنده و پخش قوى و پر از رطوبت وملح و مستعمل در تداوى بنج وعصاره و رطوبت اوست كه با آرد كرسنه آميخته خشك كرده باشند و برگ و شاخ و گل او را سائيده دست به آن مىشويند و به اين سبب غسول نامند و مؤلف تذكرهء اولوا الالباب او را اشنان دانسته و مولف جامع بغدادى او را غالط حمل نموده و ظاهرا غاسول وى غير اشنان باشد چه اشنان را برگ نمىباشد وعطريه ندارد ومسمى بغاسول فارسى است و در اكثر صفات مشابه هم نيستند در اول سيم كرم و خشك ومقطع وملطف وجالى ومفتح وسيه ؟ ؟ ط از رطوبت خالص و به دستور دوازده قيراط از مخلوط مجفف مذكور

11

نام کتاب : تحفه حكيم مؤمن يا تحفة المؤمنين ( فارسي ) نویسنده : محمد مؤمن بن محمد زمان تنكابني    جلد : 1  صفحه : 11
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست