responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تحفه حكيم مؤمن يا تحفة المؤمنين ( فارسي ) نویسنده : محمد مؤمن بن محمد زمان تنكابني    جلد : 1  صفحه : 20


بيونانى اقاقيا است ارهاير بسريانى آملج است اروز وابسريانى اوز است ارخس بيونانى خصى الكلب است ارونيا بيونانى زعرور است ارثد اثلق است اروسه ابوخلسا است ارجالون قاشر است ارتقى بيونانى خلنيح است ارزه به فارسى زفت رومى است اروانه به فارسى خيرى صحرائيست ارندى بهندى خروع است ارزن به فارسى وخن است ارده به فارسى رهشى است اردك به فارسى بط است ازاد درخت به فارسى اسم درختى است عظيم ثمرش شبيه بزعرور وباخوشه وتخمش مثل شخم زعرور در آخر بهار مىرسد ومدتها در درخت ميماند وبرگش سبز املس مايل بسياهى وشبيه به برگ ترنج وخزان نمىكند ودرتنكابن جلى دار نامند ودرطبرستان طاخك نامند ونوعيراثمر شبيه بفندق واين نوع از سموماتست به عربى سپستان وبهندى بكاين نامند وگلش سرخ شبيه بخيرى ودرغايت خوشبوئى گلش در سيم گرم و در آخر اول خشك ومفتح سدهء دماغى و برگ او كشندهء و ؟ ؟ جهة دراز كردن موى مؤثر وثمرش از سموم و عصارهء برگ او با عسل جهة باد قولنج نافع ومفتح ومدر وجهة سموم بارده و عرق النساء واحتباس بول و حيض و تحليل خون منجمد در مثانه مفيد وقدر شربتش تا سه درهم و عصارهء شاخهاى او با عسل و با مبفتحج مقاوم جميع سموم و برگش سم حيوانات وبدلش در دراز كردن مو شهدانج است و چون پوست او را باشاه تره ومليلة سياه بجوشانند وطبيخ آن را بنوشند جهة بتهاى بلغمى آزموده و يك درهم تخم او كشنده است و مؤلف تذكره گويد كه عصارهء او مفتت حصاة و مانع غثيان و ضماد برگ و شاخ او محلل خنازير ونطوال او مسكن صداع بارده است و مؤلف جامع بغدادى گويد كه وقت شرب عصارهء او بهار و پائيز است و در دو فصل ديگر ممنوع وثمر محلل خنازير ونطوال او مسكن صداع بارده است و مؤلف جامع بغدادى گويد كه وقت شرب عصارهء او بهار و پائيز است و درد و فصل ديگر ممنوع وثمر وورق او منقى قروح متقيحه سروعصارهء برگ وثمر آن را با قدرى مردا سنگ سائيده با روغن گلسرخ چند روز بر روى يك ديگر بر سر بمالند و هر روز يك بار تجديد كنند و به هر سه روز يك روز به حمام روند و بعد از حمام به دستور بمالند وسر را بلباسى خفيف بپوشند موى را بزوياند وقروح آن را از ايل كند ازرار كافور موتى است از ورد بلغة بربرى حند قوقا است ازورى دار شيشعان است از وابتركى صبر است اسرودع كرمى است كه در سبزه زار و ريگزار مىباشد ضماد او عصب مقطوع را در ساعت التيام مىدهد اسفيداج به فارسى سفيداب نامند وآنچه از قلع ترتيب دهند اسفيداج رومى گويند و بهترين اقسام است چو قلع را صفايح كرده به انگور كوبيده با تخم او آغشته بر روى يك ديگر گذاشته درخم سركه يا ظرفى كه سركه شد داشته باشد گذاشته سرظرفرا مستحكم نمايند ببخار سركه قلعى بمرور از هم بريزد پس از سركه بيرون آورده خشك كنند پس سائيده بپزند و همين عمل مكرر كنند تا همه قلعى حلشود وعسل اسفيداج را علت يكى زايلشدن ترشى سركه است و آنچه از سرب ترتيب دهند يكى بهمين دستور است و يكى احراق او است و او بار است نه اسفيداج و در احراق او اگر مبالغه شود سرنج حاصل مىشود ودر دويم سرد ودر سيم خشك وغسل او شرط است تالطيف ومجفف بى لذع شود مبرد ومستدد ومغريى وقاطع گوشت زياد ومدمل قروح وجهة سوختگى آتش نافع و با سركه و روغن گلسرخ جهة درد سرو با شير جهة ورمهاى حار و مفاصل حار مجرب وجهة زخمها وشقاق و درد رحم وبثور او وبياض رقيق چشم حيوانات و با شير دختران و سفيدهء تخم مرغ جهة رمد حار و با آب عنب الثعلب ورادعات جهة باد سرخ وبثور ونزف الدم وحكه ودرمراهم بااقليميا و آب بنج جهة رفع روئيد مومجرب دانسته‌اند وجهة دفع بدبوئى زير بغل وكنج ران وحمول آن جهة منع حمل و قطع سيلان حيض نافع و آشاميدن او مورث خناق و زياده از يك درهم او كشنده ست وبدلش آبار و سرنج اسفيداج الحصاصين به فارسى سفيدآب يزدى نامند و آن را از سنگ براق صفايح كج و امثال آن در يزد و نواحى اصفهان به عمل مىآرند جالى ومغرى ورافع آثار چربى و صاف كنندهء بشره وقاطع نزف الدم جراحات تازه ورعاف و طلاى او با آب جهة باد سرخ واو رام حاره مجربست و خوردن او كشنده است اسل بفتح اول وثانى بلغة عرب اسم نباتيست كه از آن حصير مىبافند و در كنار آبها و زمين آبدار مىرويد و نر و ماده مىباشد نر را كولان مىنامند و دانهء او سياه مايل باستداره و بزرگتر از تخم ماده و گياه او خشن وسطرتر از ماده و هر دو را مزاج مركب از برودت غالب و حرارت قليل ومحلل دردها و ضماد او جهة استسقاء وسهرو وماليخوليا و خاكستر بيخ آن قاطع نزف الدم جميع اعضاء ومحلل خنازير وجهة حكه نافع وثمر ريزهء او بقدرسه درهم با شراب جهة اسهال ونزف الدم وباقوهء مدتره و ضماد برگهاى متصل و پنج او جهة گزيدن هوام ورتيلا نافع وثمرنوع غليظ او بغايت منوم و تا پنج درهم او مورث سبات و مصلحش كل انگبين عسلى و فلافلى و فرش رقيق او كه ماده است جهة ابدان قويه ومستسقى و غليظ او جهة ابدان يابسه مفيد است اسلنج گياهيست منبت ادريك زارها و شاخش دراز و زرد رنگ و برگش شبيه وبتره تيزك ومستعمل صباغان مغرب و شاخش شبيه بنى و با تجويف و برگش باريك واغبر درسيم گرم و دردويم خشك ومحلل ومنضج اخلاط غليظ و در دفع اورام وسموم ومغص ورياح بيعديل وضماد مطبوخ ورق او را دفع او رام بلغمى مجرب دانسته‌اند و طلاى مطبوخ او با آرد جو جهة حمره نافع و قسمى از او برگ ريزه و ساقش پر شعبه و بر روى زمين پهن مىشود و در اطراف شاخهاى او بغلاف هاى بسيار ومتراكم و مانند غلافهاى بنح واز آن كوتاه تر ونرم تر وتخمهاى او بسيار ريزه وسياه وريشهء او بسطبرى انگشت ورنگش مابين سرخ و زردى و بسيار شد طعم و از قسم اول گرم تر وشدتر و در ريگزارها و كوهها مىرويد نيم درهم از پنج و تخمش جهة درد احشاء ورياح غليظه وكرم معده

20

نام کتاب : تحفه حكيم مؤمن يا تحفة المؤمنين ( فارسي ) نویسنده : محمد مؤمن بن محمد زمان تنكابني    جلد : 1  صفحه : 20
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست