نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 56
خدا باطل و ياوه است و به خود بازآمد و دعوت حق را پذيرفت و يقين راست پيدا كرد و به ارسطاطاليس گفت از تو خواهش مىكنم كه همراه من باشى تا از دانش تو بهره مند شوم و از نور شناخت تو كسب نور و فروغ كنم ، ارسطاطاليس بدو گفت اگر چنين مىخواهى نخست بايد پيروان خويش را از ستم و جور و كردارهاى ناروا بازدارى . اسكندر در آن كار پيشگام شد و در آن مورد اهل كشور و سران لشكر خويش را فراخواند و جمع كرد و بايشان گفت بدانيد كه تا امروز بتانى را مىپرستيديم كه نه ما را سودى مىرساند و نه زيانى اكنون بشما فرمان مىدهم و نبايد كه فرمان مرا بر من برگردانيد و پاسخى دهيد كه من آنچه را براى خود پسنديده و بان خشنود شدهام براى شما پسنديدهام و آن پرستش خداى يكتايى است كه او را انباز و شريكى نيست و بايد آنچه جز او مىپرستيدهايم يكسو نهيم و كنار بگذاريم ، همگان گفتند سخنت را پذيرفتيم و دانستيم كه آنچه مىگويى حق است و به پروردگار تو كه پروردگار خود ماست ايمان آورديم . و چون براى اسكندر معلوم شد كه خاصگان او از صميم دل معتقد شدهاند و راه آنان براى او روشن شد و براى حق از او پيروى كردند دستور داد آنرا براى عموم مردم اعلان كنند كه ما دستور دادهايم بتهايى را كه مىپرستيدهايد بشكنند و اگر مىپنداريد كه بتها بشما زيانى يا سودى مىرساند بايد هم اكنون آنچه بر سر ايشان مىرسد از خود دفع دهند و بدانيد هر كس با فرمان من مخالفت كند و خدايى جز خداى مرا كه همان خدايى است كه همه ما را آفريده است بپرستد براى او پيش من عفو و گذشتى نخواهد بود ، و سپس اسكندر دستور داد در اين باره به خاور و باختر زمين نامه نوشتند تا از ميزان پذيرش و سركشى مردم از اين آيين آگاه شود و با آنان بان گونه رفتار كند . فرستادگان اسكندر نامه هاى او را بحضور شاهان زمين بردند و چون نامه او به داريوش رسيد سخت خشمگين شد و براى او چنين نوشت . « از داريوش پسر دارا كه براى مردم كشور خود همچون خورشيد پرتو افشان است به اسكندر پسر فيلفوس ، همانا ميان ما و فيلفوس پيمان و صلحنامه اى بوده است كه خراج بپردازد و در تمام مدت زندگى خويش پرداخت كرده است ،
56
نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 56