نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 394
خشمگين شد و دستور داد كرمانى را به زندان افكندند و او را در كهن دژ كه قلعه قديمى بود بازداشتند . قبايل عرب براى كرمانى به خشم آمدند و از نصر بن سيار كناره گرفتند ولى مضرىها همچنان پيرو و مطيع او بودند . كرمانى خدمتگزارى ايرانى داشت كه با هوش و آزموده بود و در زندان عهده دار خدمت او بود ، كرمانى مردى تنومند و چهار شانه بود ، خدمتكارش باو گفت آيا آماده هستى خود را به سختى و خطر اندازى تا من ترا از زندان بيرون ببرم ؟ كرمانى گفت چگونه اين كار را انجام مىدهى ؟ گفت سوراخ تنگى را ديدهام كه براى بيرون رفتن آب باران به خارج ساختهاند فقط آماده باش كه ممكن است به سبب تنگى آن پوست بدنت خراش بردارد يا كنده شود . كرمانى گفت چاره جز صبر نيست هر چه مىخواهى بكن . خدمتكار نخست پيش يمانىها رفت و با آنان قرار گذاشت و ايشان را در آن راه گماشت و چون شب شد و نگهبانان خوابيدند ، خدمتكار بر در آن سوراخ بيرون دژ آمد و ايستاد كرمانى از داخل دژ سر خود را داخل سوراخ كرد و دستهاى خود را هم بيرون آورد و بدستهاى خدمتكار رساند ، خدمتكار چنان با شدت او را كشيد كه بعضى از قسمتهاى پوست او خراش برداشت و كنده شد ، دوباره او را كشيد و نيمى از بدنش بيرون آمد ، كرمانى ناگاه متوجه مارى شد كه در سوراخ بود و خدمتكار را گفت « بدبخت مار مار » و او گفت « بگز بگز » [ 437 ] غلام براى بار سوم او را كشيد و از سوراخ بيرون آورد ، كرمانى باو گفت ساعتى مهلتم ده تا به خود آيم و درد پوست بدنم آرام گيرد . چون كرمانى به خود آمد و آرام گرفت از تپه بزير آمد و برايش مركوبى آوردند سوار شد و به خانه خود رفت و قبيله ازد و ديگر يمانىها كه در خراسان بودند پيش او جمع شدند و قبيله ربيعه هم بانان پيوستند . چون اين خبر به نصر بن سيار رسيد سرپرست زندان را احضار كرد و گردنش را زد كه گمان مىكرد اين كار با همدستى او صورت گرفته است .
437 - همين كلمات فارسى عينا در متن عربى آمده است . ( م )
394
نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 394