نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 287
كثير بن شهاب و محمد بن اشعث و قعقاع بن شور و شبث بن ربعى [ 299 ] و حجار بن ابجر و شمر بن ذى الجوشن بر فراز بام آمدند و بانگ برداشتند كه اى مردم كوفه از خدا بترسيد و بر فتنه انگيزى شتاب مكنيد و هماهنگى و اتحاد اين امت را از ميان مبريد و سواران شام را باينجا نكشانيد كه پيش از اين مزه آنرا چشيدهايد و شوكت ايشان را آزمودهايد . چون ياران مسلم سخنان ايشان را شنيدند سست شدند ، برخى از مردان كوفه هم نزد پسر و برادر و پسر عموى خود كه در لشكر مسلم بودند مىآمدند و مىگفتند برگرديد كه ديگر مردم اين كار را كفايت مىكنند ، زنها هم مىآمدند و دامن پسر و شوهر و برادر خود را مىگرفتند و مىگفتند برگرديد و آنها را بر مىگرداندند آنچنان كه چون مسلم نماز شب را در مسجد گزارد فقط حدود سى تن با او باقى ماندند ، مسلم كه چنين ديد پياده راه افتاد و راه قبيله كنده را پيش گرفت آن سى تن هم همراه او رفتند و چون اندكى از راه پيموده شد ، مسلم به پشت سر خود نگريست و هيچيك از ايشان را نديد ، حتى هيچ كس كه راه را باو نشان بدهد باقى نمانده بود ، مسلم سرگردان در تاريكى شب براه خود ادامه داد و وارد محله قبيله كنده شد ، در اين هنگام زنى كه بر در سراى خود منتظر بازگشت پسرش بود و با مسلم همراهى كرده بود او را در خانه خود پناه داد و چون پسرش آمد پرسيد در خانه كيست ؟ مادر موضوع را باو گفت و دستور داد آنرا پوشيده دارد . و چون ابن زياد هياهوى مردم را نشنيد نخست پنداشت كه ايشان وارد مسجد شدهاند گفت بنگريد آيا كسى را در مسجد مىبينيد ؟ و مسجد پيوسته به قصر بود ، نگاه كردند و هيچكس را نديدند ، دسته هاى نى را آتش مىزدند و در حياط مسجد مىانداختند تا روشن شود و كسى را نديدند . ابن زياد گفت اين گروه پراكنده شدند و مسلم را رها كرده و برگشتند ، ابن زياد با همراهان خود بيرون آمد و در مسجد نشست و قنديلها و شمعها را برافروختند و دستور داد ندا دهند هر يك از سرشناسان و نگهبانان و پاسبانان كه هم اكنون در مسجد حاضر
299 - در چند صفحه پيش ملاحظه كرديد كه شبث و حجار نامه جداگانه يى براى حضرت امام حسين ( ع ) نوشته بودند . ( م )
287
نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 287