نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 281
تير انداخته بود به انصاف رفتار كرد ، [ 297 ] اى مردم بصره امير مؤمنان مرا به حكومت بصره و كوفه گماشته است و من اكنون به كوفه مىروم و برادرم عثمان بن زياد را به جانشينى خود بر شما مىگمارم ، زنهار كه از ستيزه جويى و ياوه گويى و شايعه پرانى پرهيز كنيد و سوگند به خدايى كه خدايى جز او نيست اگر به من خبر برسد كه كسى مخالفت و ستيزه جويى كرده يا شايعه پراكنى و ياوه گويى كرده است خودش و بستگانش را خواهم كشت ، نزديك را به گناه كسى كه دور است و بىگناه را به جرم گناهكار مؤاخذه خواهم كرد تا براه راست بياييد و آن كس كه قبلا مىگويد و بيم مىدهد بهانه اى باقى نمىگذارد . عبيد الله بن زياد از منبر پايين آمد و حركت كرد ، از بزرگان بصره شريك بن اعور و منذر بن جارود با او رفتند ، عبيد الله در حالى كه چهره خود را پوشانده بود وارد كوفه شد . مردم كه در كوفه چشم براه آمدن امام حسين ( ع ) بودند چون عبيد الله را مىديدند پيش پايش برمىخاستند و دعا مىكردند و مىگفتند درود بر پسر رسول خدا ، خوش آمدى ، ابن زياد از ديدن شادى و مژده دادن مردم به آمدن امام حسين ( ع ) ناراحت شد و خود را به مسجد بزرگ كوفه رساند و مردم را فراخواندند و به مسجد آمدند عبيد الله به منبر رفت و پس از ستايش و نيايش الهى اين چنين گفت . « اى مردم كوفه همانا امير مؤمنان مرا به حكومت شهر شما گماشته است و غنايم شما را ميان خودتان تقسيم كرده است و به من دستور داده است داد مظلوم شما را بستانم و نسبت به اشخاص شنوا و فرمانبردار شما نيكى كنم و بر سركشان و اشخاص دو دل سختگيرى كنم و من فرمان او را اجرا خواهم كرد نسبت به افراد فرمانبردار همچون پدرى مهربانم و براى مخالفان زهر كشنده و هر كس از شما بايد فقط براى حفظ جان خويش بينديشد » . آنگاه از منبر فرود آمد و به كاخ حكومتى رفت و آنجا وارد شد و نعمان بن بشير به وطن خود شام حركت كرد . و چون به مسلم بن عقيل خبر آمدن ابن زياد و تهديدهاى او و رفتن نعمان
297 - براى اطلاع بيشتر از اين ضرب المثل ، ر . ك ، حواشى دكتر عبد المنعم عامر به اخبار الطوال ص 232 ، و شايد بتوان آنرا معادل با « كلوخانداز را پاداش سنگ است « دانست يا » اين گوى و اين ميدان » .
281
نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 281