نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 120
موسيل ارمنى و كسانى كه با او هم عقيده بودند و شمارشان به بيست هزار مرد مىرسيد بسوى آذربايجان رفتند و منتظر بازگشت خسرو پرويز از روم شدند . بندويه هم همچنان در خانه بهرام سياوشان زندانى بود و بهرام از جهت خوراك و آشاميدنى با او نيكرفتارى مىكرد تا بدين وسيله در نظر او مقرب شود كه گمان مىكرد خسرو پرويز بزودى بازخواهد گشت و پادشاه خواهد شد ، و چون شب فرامىرسيد بندويه را از زندان بيرون مىآورد و با او به باده گسارى مىپرداخت ، شبى بندويه به بهرام سياوشان گفت اين دولت شما بزودى به سبب ستم و جور بهرام چوبين از ميان خواهد رفت ، بهرام سياوشان گفت به خدا سوگند مىفهمم كه چه مىگويى و من در فكر كارى هستم ، بندويه گفت چه كارى ؟ گفت فردا بهرام چوبين را مىكشم و مردم را از او آسوده مىكنم تا پادشاهى به نظام و اساس خود بازگردد . بندويه گفت اگر چنين تصميمى دارى مرا از بند رها كن و مركب و سلاح مرا بمن بازده ، و چنان كرد ، بهرام سياوشان چون صبح شد زير جامه خود زرهى پوشيد و شمشير بست و چون همسرش كه خواهرزاده بهرام چوبين بود چنين ديد باو بدگمان شد و كسى پيش بهرام چوبين فرستاد و او را آگاه ساخت . بهرام چوبين بامداد در ميدان حاضر شد و هر كس از يارانش كه از برابر او مىگذشت با چوگان بر پشتش مىزد و از هيچيك صداى زره نشنيد و چون بهرام سياوشان آمد و باو چوگان زد بانگ زره برخاست ، بهرام چوبين شمشير كشيد و او را كشت ، و مردم بانگ برداشتند كه بهرام كشته شد ، بندويه پنداشت بهرام چوبين كشته شده است بر اسب خود سوار شد و بسوى ميدان آمد و چون دانست بهرام سياوشان كشته شده است بطور ناشناس بيرون آمد ، شبها حركت مىكرد و روزها مخفى مىشد تا خود را به آذربايجان رساند و همراه موسيل و ياران او آنجا ماند . اما خسرو پرويز چون از صومعه بيرون رفت تمام آن روز و شب را راه پيمود به مردى عرب برخوردند و خسرو كه تا اندازه اى عربى مىدانست از او پرسيد كيست ؟ گفت از قبيله طى و نامش اياس پسر قبيصه است ، خسرو از او پرسيد قبيله كجاست ؟ گفت نزديك است ، خسرو گفت آيا امكان پذيرايى از ما
120
نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 120