نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 118
بندويه گفت اكنون برخيز جامه شاهى و كمربند و شمشير و تاج خود را باز كن و كنار بگذار و با ديگر همراهانت سوار شو و در اين دشت شتابان برويد و مرا با اين قوم واگذاريد . خسرو همان گونه كه بندويه دستور داد رفتار كرد و همراه ديگر ياران خود راه صحرا را پيش گرفت ، بندويه جامه شاهى خسرو را پوشيد و كمربند او را بر كمر بست و تاج را بر سر نهاد و به راهبان گفت بكوه بگريزيد تا اين سواران بيايند و بروند و در غير آن صورت بيم دارم همه شما را بكشند و آنان هم همگى از صومعه بيرون آمدند و رفتند . بندويه بر فراز بام صومعه رفت و همچنان كه جامه هاى خسرو را پوشيده بود بر بام ايستاد تا آنجا كه مطمئن شد سواران همگى او را ديدهاند ، آن گاه از بام فرود آمد و جامه هاى خسرو را بيرون آورد و جامه خود را پوشيد و بر بام برگشت و در اين هنگام سواران صومعه را محاصره كرده بودند . بندويه گفت ، اى قوم سالار شما كيست ؟ بهرام سياوشان پيش آمد و گفت سالارشان منم و تو اى بندويه چه مىخواهى ؟ گفت پادشاه به تو سلام مىرساند و مىگويد ما هم اكنون اين جا رسيدهايم و سخت خسته و كوفتهايم و از دست تو نمىتوان گريخت ، اجازه بده تا شب در اين دير استراحت كنيم و به حال خود باشيم و شبانگاه بيرون مىآييم و با تو نزد بهرام مىرويم تا درباره ما هر گونه خواهد دستور دهد . بهرام سياوشان گفت اين پيشنهاد او با حرمت پذيرفته است ، آنگاه بندويه از بام فرود آمد و آنان صومعه را از هر سو فروگرفته بودند ، و چون شامگاه شد بندويه باز بر بام آمد و به بهرام پسر سياوشان گفت ، پادشاه مىگويد اكنون شب فرارسيده است و ما بال نداريم كه پرواز كنيم و شما هم صومعه را فروگرفتهايد بگذار امشب را بياراميم و با اين كار بر ما منت گذار و چون صبح شود نزد تو مىآييم و همراه يك ديگر مىرويم . بهرام سياوشان گفت اين پيشنهاد او هم با احترام پذيرفته است . آنگاه بهرام ياران خود را به دو گروه تقسيم كرد و دستور داد گروهى بخوابند و گروهى ديگر مواظب پيشامدها باشند .
118
نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 118