نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 288
نشود در امان نخواهد بود ، مردم جمع شدند ، ابن زياد به حصين بن نمير كه سالار شرطه بود گفت مادرت به عزايت بنشيند اگر كوچه يى از كوچه هاى كوفه را ناديده بگذارى و چون صبح شود بايد همه خانه هاى كوفه را بگردى و او را دستگير كنى . ابن زياد نماز عشا را در مسجد گزارد و به قصر برگشت . چون صبح شد براى پذيرفتن مردم نشست و مردم پيش او آمدند و از نخستين كسان محمد بن اشعث بود كه پيش او آمد و ابن زياد او را با خود روى تخت نشاند . پسر آن زنى كه مسلم در خانه اش بود [ 300 ] پيش عبد الرحمن پسر محمد بن اشعث كه نوجوانى در حد بلوغ بود آمد و باو خبر داد كه مسلم در خانه اوست . عبد الرحمن پيش پدرش كه همراه ابن زياد نشسته بود آمد و اين خبر را در گوش او گفت ابن زياد گفت پسرت در گوش تو چه گفت ؟ گفت خبر داد كه مسلم بن عقيل در يكى از خانه هاى محله ماست ، گفت برو و هم اكنون او را پيش من بياور . به عبيد بن حريث هم گفت صد تن از قريش را گسيل دار و خوش نداشت كس ديگرى غير از قريشيان گسيل دارد و از بروز عصبيت بيم داشت ، آنان آمدند و خانه يى را كه مسلم بن عقيل در آن بود محاصره كردند و آنرا گشودند ، مسلم با ايشان به جنگ پرداخت و آنان باو سنگ زدند و دهانش شكست و او را دستگير و بر استرى سوار كردند و پيش ابن زياد آوردند . شهادت مسلم بن عقيل : چون پاسبانان مسلم بن عقيل را پيش ابن زياد آوردند باو گفتند ، به امير سلام كن ، گفت اگر قصد كشتن مرا دارد سلام من بر او سودى ندارد و اگر چنان قصدى نداشته باشد بزودى سلام دادن من بر او بسيار خواهد شد . ابن زياد به مسلم گفت گويا اميدوارى كه زنده بمانى ، مسلم فرمود اگر
300 - نام اين زن در منابع نسبتا كهن شيعه طوعة ثبت شده است ، ر . ك ، شيخ مفيد ، ارشاد ، ص 194 چاپ تهران 1377 قمرى ( م )
288
نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 288