نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 147
بهشت مقام و مرتبه اى است كه به آن نمىرسد مگر رهبر دادگستر يا كسى كه صلهء رحم مىكند يا عائله مندى كه صبور باشد .
قلم از سه كس برداشته شده است
قلم از سه كس برداشته شده است 40 - ابو ظبيان مىگويد : زن ديوانه اى را نزد عمر آوردند كه زنا كرده بود ، عمر دستور داد كه او را سنگسار كنند ، آن زن را از كنار على بن ابى طالب ( ع ) عبور دادند ، فرمود : اين كيست ؟ گفتند : ديوانه اى است كه زنا كرده و عمر دستور داده كه سنگسار شود ، فرمود : عجله نكنيد ، پس نزد عمر آمد و به او گفت : آيا نمىدانى كه از سه كس قلم برداشته شده است ؟ از كودك تا وقتى كه به بلوغ برسد و از ديوانه تا وقتى كه به هوش آيد و از خوابيده تا وقتى كه بيدار شود . مصنف اين كتاب مىگويد : اين حديث به همين صورت نقل شده است و اصل در آن سخن اهل بيت ( ع ) است كه اگر مرد ديوانه زنا كند حد بر او جارى مىشود ولى اگر زن ديوانه زنا كند حد بر او جارى نمىشود ؛ چون مرد ديوانه فاعل و زن ديوانه قابل است .
حديث سه نفرى كه به لات و عزّى سوگند خوردند كه پيامبر ( ع ) را بكشند و على ( ع ) بر آنان تاخت
حديث سه نفرى كه به لات و عزّى سوگند خوردند كه پيامبر ( ع ) را بكشند و على ( ع ) بر آنان تاخت 41 - يحيى بن زيد بن على بن الحسين ( ع ) گفت : روزى پيامبر خدا ( ص ) بيرون آمد و نماز صبح را خواند ، سپس فرمود : اى مردم ! چه كسى از شماست كه به سوى آن سه نفرى رهسپار شود كه به لات و عزّى سوگند خوردهاند كه مرا بكشند ، و سوگند به پروردگار كعبه كه دروغ مىگويند . مردم ساكت شدند و كسى سخن نگفت : پيامبر فرمود : گمان نمىكنم كه على بن ابى طالب در ميان شما باشد ، عامر بن قتاده برخاست و گفت : على شب گذشته به شدّت تب داشت و لذا به نماز جماعت نيامده است ، اجازه مىدهى خبرش كنم ؟ پيامبر خدا ( ص ) فرمود : اين كار براى توست ، او به سوى على رفت و جريان را به او خبر داد ، پس امير المؤمنين در حالى كه گويا از بند رها شده بيرون آمد و لباسى بر تن داشت كه دو طرف آن را بر گردنش بسته بود ، گفت : يا رسول الله اين خبر چيست ؟ فرمود : اين فرستادهء پروردگار من است كه به من از سه نفر خبر مىدهد ، كه به قتل من كمر بستهاند ولى به خداى كعبه كه دروغ مىگويند .
نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 147