آخرين و پايان بخش هزار پيامبر و تو آخرين كس و پايان بخش هزار وصى هستى » . و من تكليفى بر عهدهام قرار گرفت كه بر هيچ يك از آن اوصياء نبوده است . ( راوى گويد ) عرض كردم : اى أمير المؤمنين مردم در بارهء تو به انصاف رفتار نكردند ، پس فرمود : اى پسر برادر چنان نيست كه تو پنداشته اى ، به خدا سوگند من خود هزار كلمه مىدانم كه آن را هيچ كس غير از من و پيامبر صلَّى الله عليه و آله نمىداند و آنان از آن جمله يك آيه را در كتاب خداى عزّ و جلّ مىخوانند و آن عبارت است از * ( وَإِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً ) * - الخ » و آنگاه كه وعدهء آنان به سر رسد جنبنده اى را از زمين براى آنان برانگيزيم تا با ايشان سخن گويد كه اين مردم بودند كه به آيات ما يقين نداشتند « [1] ولى چنان كه شايسته تدبّر در آن است نسبت به آن تدبّر نمىكنند . آيا شما را از پايان دولت فلان خاندان با خبر نكنم ؟ عرض كرديم چرا اى امير مؤمنان . فرمود : كشتن نفس محترمى ، در روزى محترم در شهرى محترم از طايفه اى از قريش ، سوگند به كسى كه دانه را شكافت و بشر را آفريد آنان را پس از او جز پانزده شب حكومت نخواهد بود ، عرض كرديم : آيا پيش از اين يا پس از اين چيزى ديگر هست ؟ فرمود : صيحه اى است در ماه رمضان كه بيدار را به وحشت اندازد و خفته را بيدار كند و دوشيزگان را از پس پرده خويش بيرون كشد » .